سوره آل عمران - آیه های 51 تا 100
(آيه 51)- در اين آيه، از زبان حضرت مسيح براى رفع هر گونه ابهام و اشتباه و براى اين كه تولد استثنايى او را دستاويزى براى الوهيت او قرار ندهند چنين نقل مىكند: «مسلما خداوند پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را پرستش كنيد (نه من و نه چيز ديگر را) اين راه مستقيم است» راه توحيد و يكتاپرستى نه راه شرك و دوگانه و چندگانهپرستى (إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ).
در آيات ديگر قرآن نيز كرارا مىخوانيم كه حضرت مسيح (ع) روى مسأله عبوديت و بندگى خود در پيشگاه خدا، تكيه مىفرمود، و بر خلاف آنچه در انجيلهاى تحريف يافته كنونى كه از زبان مسيح (ع) نقل شده كه او غالبا كلمه پدر را در باره خدا به كار مىبرد قرآن مجيد كلمه «رب» (پروردگار) و مانند آن را از او نقل برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 287
مىكند كه دليلى است بر نهايت توجه او نسبت به مبارزه با شرك، و يا دعوى الوهيت حضرت مسيح و لذا تا زمانى كه حضرت مسيح (ع) در ميان مردم بود هيچ كس جرأت پيدا نكرد او را يكى از خدايان معرفى كند بلكه به اعتراف محققان مسيحى مسأله تثليث و اعتقاد به خدايان سه گانه از قرن سوم ميلادى پيدا شد.
(آيه 52)- مطابق پيشگويى و بشارت موسى (ع)، جمعيت يهود قبل از آمدن عيسى (ع) منتظر ظهور او بودند اما هنگامى كه ظاهر گشت و منافع نامشروع جمعى از منحرفان بنى اسرائيل به خطر افتاد، تنها گروه محدودى گرد مسيح (ع) را گرفتند آيه مىگويد: «هنگامى كه عيسى (ع) احساس كفر (و مخالفت) از آنها كرد، گفت: چه كسانى ياور من به سوى خدا (براى تبليغ آيين او) خواهند بود؟» (فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ).
در اينجا تنها گروه اندكى به اين دعوت پاسخ مثبت دادند، قرآن از اين افراد پاك به عنوان «حواريون» نام برده است «حواريون (شاگردان ويژه مسيح) گفتند: ما ياوران (آيين) خدا هستيم، به او ايمان آورديم و تو گواه باش كه ما اسلام آورده و تسليم آيين حق شدهايم» (قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ).
حواريون براى اثبات اخلاص خود در پاسخ گفتند: ما ياوران خداييم و آيين او را يارى مىكنيم و نگفتند ما ياور توايم!
(آيه 53)- در اين آيه حملههايى نقل شده كه بيانگر نهايت توحيد و اخلاص حواريون است آنها ايمان خويش را به پيشگاه خداوند چنين عرضه داشتند و گفتند: «پروردگارا! ما به آنچه نازل كردهاى ايمان آورديم و از فرستاده (تو حضرت مسيح) پيروى نموديم، پس ما را در زمره گواهان بنويس» (رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ).
(آيه 54)- پس از شرح ايمان حواريون، در اين آيه اشاره به نقشههاى شيطانى يهود كرده مىگويد: «آنها (يهود و ساير دشمنان مسيح براى نابودى او و آئينش) نقشه كشيدند و خداوند (براى حفظ او و آئينش) چارهجويى كرد، برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 288
و خداوند بهترين چارهجويان است» (وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ).
بديهى است نقشههاى خدا بر نقشههاى همه پيشى مىگيرد، چرا كه آنها معلوماتى اندك و قدرتى محدود دارند و علم و قدرت خداوند بىپايان است.
(آيه 55)- اين آيه همچنان ادامه آيات مربوط به زندگى حضرت مسيح (ع) است. معروف در ميان مفسران اسلام، به استناد آيه 157 سوره نساء، اين است كه مسيح (ع) هرگز كشته نشد و خداوند او را به آسمان برد آيه مورد بحث ناظر به همين معنى است، مىفرمايد: به ياد آوريد! «هنگامى را كه خدا به عيسى گفت من تو را بر مىگيرم و به سوى خود بالا مىبرم» (إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ). سپس مىافزايد: «و تو را از كسانى كه كافر شدند پاك مىسازم» (وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا).
منظور از اين پاكيزگى، يا نجات او از چنگال افراد پليد و بىايمان است و يا از تهمتهاى ناروا و توطئههاى ناجوانمردانه، كه در سايه پيروزى آيين او حاصل شد.
سپس مىافزايد: «ما پيروان تو را تا روز رستاخيز بر كافران برترى مىدهيم» (وَ جاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ).
اين آيه يكى از آيات اعجاز آميز و از پيشگوييها و اخبار غيبى قرآن است كه مىگويد پيروان مسيح همواره بر يهود كه مخالف مسيح بودند برترى خواهند داشت.
و در پايان آيه مىفرمايد: «سپس بازگشت همه شما به سوى من است، و من در ميان شما در آنچه اختلاف داشتيد داورى مىكنم» (ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ).
يعنى آنچه از پيروزيها گفته شد مربوط به اين جهان است محاكمه نهايى و گرفتن نتيجه اعمال چيزى است كه در آخرت خواهد آمد.
(آيه 56)- اين آيه و آيه بعد خطاب به حضرت مسيح (ع) است مىفرمايد:
بعد از آن كه مردم به سوى خدا باز گشتند و او در ميان آنان داورى كرد، صفوف از هم جدا مىشود «اما كسانى كه كافر شدند (و حق را شناختند و انكار كردند) آنها را مجازات شديدى در دنيا و آخرت خواهم كرد و ياورانى ندارند» (فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 289
فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ)
.
(آيه 57)- سپس به گروه دوم اشاره كرده مىفرمايد: «اما كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، خداوند پاداش آنها را بطور كامل خواهد داد» (وَ أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ). و باز تأكيد مىكند «خداوند هرگز ستمگران را دوست ندارد» (وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ).
بنابراين، خدايى كه ظالمان را دوست ندارد هرگز در حق بندگان ستم نخواهد كرد و اجر آنها را بطور كامل خواهد داد.
(آيه 58)- پس از شرح داستان مسيح (ع)، در اين آيه روى سخن را به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كرده مىگويد: «اينها را كه بر تو مىخوانيم از نشانههاى حقانيت تو و يادآورى حكيمانه است» كه به صورت آيات قرآن بر تو نازل گرديده و خالى از هر گونه باطل و خرافه است (ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ).
اين در حالى است كه ديگران سرگذشت اين پيامبر بزرگ را به هزار گونه افسانه دروغين و خرافات و بدعتها آلودهاند.
(آيه 59)
شأن نزول:
قبلا گفتيم مقدار زيادى از آيات اين سوره در پاسخ گفتگوهاى مسيحيان نجران نازل شده است، آنها در يك هيأت شصت نفرى براى گفتگو با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به مدينه وارد شده بودند. از جمله مسائلى كه در اين گفتگو مطرح شد اين بود كه آنها از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله پرسيدند ما را به چه چيز دعوت مىكنى، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: به سوى خداوند يگانه و اين كه مسيح بندهاى از بندگان اوست و حالات بشرى داشت، آنها اين سخن را نپذيرفتند و به ولادت عيسى (ع) بدون پدر اشاره كرده و آن را دليل بر الوهيت او خواندند آيه نازل شد و به آنها پاسخ داد و چون حاضر به قبول پاسخ نشدند آنها را دعوت به مباهله كرد.
تفسير:
آيه ناظر به كسانى است كه ولادت حضرت مسيح (ع) را بدون پدر، دليل بر فرزندى او نسبت به خدا، و يا الوهيتش مىگرفتند، آيه مىگويد: «مثل عيسى نزد خدا همچون مثل آدم است كه او را از خاك آفريد، سپس به او فرمود:
موجود باش، او نيز بلافاصله موجود شد» (إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 290
مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ)
.
بنابراين، اگر مسيح بدون پدر به دنيا آمد، جاى تعجب نيست، زيرا موضوع آدم (ع) از اين هم شگفتانگيزتر بود، او بدون پدر و مادر به دنيا آمد، سپس به غافلان مىفهماند كه هر كارى در برابر اراده حق، سهل و آسان است تنها كافى است بفرمايد: موجود باش آن هم موجود مىشود!
(آيه 60)- در اين آيه براى تأكيد آنچه در آيات قبل آمد، مىفرمايد: «اينها را (كه در باره حضرت مسيح (ع) و چگونگى ولادت او و مقاماتش) بر تو مىخوانيم حقى است از سوى پروردگارت، و چون حق است، هرگز از ترديد كنندگان در آن مباش» (الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ).
(آيه 61)
شأن نزول:
اين آيه و دو آيه قبل از آن در باره هيأت نجرانى نازل شده است. آنها خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيدند و عرض كردند: آيا هرگز ديدهاى فرزندى بدون پدر متولد شود؟ در اين هنگام آيه انّ مثل عيسى عند اللّه ... نازل شد و هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آنها را به مباهله «1» دعوت كرد آنها تا فرداى آن روز از حضرتش مهلت خواستند. فردا كه شد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد در حالى كه دست على بن أبي طالب عليه السّلام را گرفته بود و حسن و حسين عليهما السّلام در پيش روى او راه مىرفتند و فاطمه عليها السّلام پشت سرش بود.
در روايتى آمده است اسقف مسيحيان به آنها گفت: «من صورتهايى را مىبينم كه اگر از خداوند تقاضا كنند كوهها را از جا بركند چنين خواهد كرد هرگز با آنها مباهله نكنيد كه هلاك خواهيد شد، و يك نصرانى تا روز قيامت بر صفحه زمين نخواهد ماند.
تفسير:
اين آيه به دنبال آيات قبل و استدلالى كه در آنها بر نفى خدا بودن مسيح (ع) شده بود، به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد: «هر گاه بعد از علم و دانشى كه (در باره مسيح) براى تو آمده (باز) كسانى با تو در آن به محاجّه و ستيز برخاستند، به
__________________________________________________
(1) به معنى نفرين كردن دو نفر به يكديگر است بدين ترتيب كه افرادى كه با هم گفتگو در باره يك مسأله مهم مذهبى دارند در يك جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع كنند و از او بخواهند كه دروغگو را رسوا سازد و مجازات كند.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 291
آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت مىكنيم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت مىنماييم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود (كسانى كه به منزله جان ما هستند) دعوت مىكنيم، شما هم از نفوس خود دعوت كنيد، سپس مباهله مىكنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مىدهيم» «1». (فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ).
(آيه 62)- پس از شرح زندگى مسيح در اين آيه به عنوان تأكيد هر چه بيشتر مىفرمايد: «اينها سرگذشت واقعى (مسيح) است» نه ادعاهايى همچون الوهيت مسيح يا فرزند خدا بودنش (إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ).
نه مدعيان خدايى او سخن حقى مىگفتند و نه آنهايى كه العياذ باللّه فرزند نامشروعش مىخوانند. حق آن است كه تو آوردى و تو گفتى او بنده خدا و پيامبر بود كه با يك معجزه الهى از مادرى پاك، بدون پدر تولد يافت.
باز براى تأكيد بيشتر مىافزايد: «و هيچ معبودى جز خداوند يگانه نيست».
(وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ).
«و خداوند يگانه قدرتمند و توانا و حكيم است» و تولد فرزندى بدون پدر در برابر قدرتش مسأله مهمى نيست (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
آرى! چنين كسى سزاوار پرستش است نه غير او.
(آيه 63)- در اين آيه كسانى را كه از پذيرش اين حقايق سر باز مىزنند مورد تهديد قرار داده مىفرمايد: «اگر (با اين همه دلايل و شواهد روشن باز هم) روى بگردانند (بدان كه در جستجوى حق نيستند و فاسد و مفسدند) زيرا خداوند از مفسدان آگاه است» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ).
(آيه 64)- دعوت به سوى وحدت! در آيات گذشته دعوت به سوى اسلام با تمام خصوصيات بود ولى در اين آيه دعوت به نقطههاى مشترك ميان اسلام و آيينهاى اهل كتاب است روى سخن را به پيامبر كرده مىفرمايد: «بگو: اى اهل
__________________________________________________
(1) شرح جامع پيرامون «آيه مباهله» را در «تفسير نمونه» ذيل همين آيه مطالعه فرماييد.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 292
كتاب! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما مشترك است كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزى را شريك او قرار ندهيم و بعضى از ما بعضى ديگر را غير از خداوند يگانه به خدايى نپذيرد» (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ).
با اين طرز استدلال به ما مىآموزد اگر كسانى حاضر نبودند در تمام اهداف مقدس با شما همكارى كنند بكوشيد لا اقل در اهداف مهم مشترك همكارى آنها را جلب كنيد و آن را پايهاى براى پيشبرد اهداف مقدستان قرار دهيد.
سپس در پايان آيه مىفرمايد: «اگر آنها (بعد از اين دعوت منطقى به سوى نقطه مشترك توحيد باز) سر تابند و روىگردان شوند بگوييد گواه باشيد كه ما مسلمانيم» و تسليم حق هستيم و شما نيستيد (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ).
بنابراين دورى شما از حق در روح ما كمترين اثرى نمىگذارد و ما همچون به راه خود يعنى راه اسلام ادامه خواهيم داد تنها خدا را مىپرستيم و تنها قوانين او را به رسميت مىشناسيم و بشرپرستى به هر شكل و صورت در ميان ما نخواهد بود.
(آيه 65)
شأن نزول:
در اخبار اسلامى آمده است كه دانشمندان يهود و نصاراى نجران نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به گفتگو و نزاع در باره حضرت ابراهيم برخاستند، يهود مىگفتند: او تنها يهودى بود و نصارى مىگفتند: او فقط نصرانى بود (به اين ترتيب هر كدام مدعى بودند كه او از ما است) اين آيه و سه آيه بعد از آن نازل شد و آنها را در اين ادعاهاى بىاساس تكذيب كرد.
تفسير:
در ادامه بحثهاى مربوط به اهل كتاب در اين آيه روى سخن را به آنها كرده مىفرمايد: «اى اهل كتاب چرا در باره ابراهيم به گفتگو و نزاع مىپردازيد (و هر كدام او را از خود مىدانيد) در حالى كه تورات و انجيل بعد از او نازل شده (و دوران او قبل از موسى و مسيح بود) آيا انديشه نمىكنيد؟» (يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْراهِيمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
(آيه 66)- در اين آيه از طريق ديگرى آنها را مورد سرزنش قرار داده مىفرمايد: «شما كسانى هستيد كه در باره آنچه نسبت به آن آگاهى داشتيد بحث برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 293
و گفتگو كرديد ولى چرا در باره آنچه به آن آگاهى نداريد، بحث و گفتگو مىكنيد»؟
(ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فِيما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ).
يعنى شما در مسائل مربوط به مذهب خودتان كه از آن آگاهى داشتيد بحث و گفتگو كرديد و ديديد كه حتى در اين مباحث گرفتار چه اشتباهات بزرگى شدهايد و چه اندازه از حقيقت دور افتادهايد (و در واقع علم شما جهل مركب بود) با اين حال چگونه در چيزى كه از آن اطلاع نداريد بحث و گفتگو مىكنيد! سپس براى تأكيد مطالب گذشته و آماده ساختن براى بحث آينده مىگويد:
«خدا مىداند و شما نمىدانيد» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
آرى، او مىداند كه در چه تاريخى آيين خود را بر ابراهيم نازل كرده!
(آيه 67)- سپس با صراحت تمام به اين مدعيان پاسخ مىگويد كه: «ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى، بلكه موحد خالص و مسلمان (پاك نهادى) بود» (ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً).
خداوند پس از توصيف ابراهيم (ع) به عنوان حنيف و مسلم، مىفرمايد: «او هرگز از مشركان نبود» (وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
تا هر گونه ارتباطى ميان ابراهيم و بت پرستان عرب را نفى كند.
(آيه 68)- بنابر آنچه گفته شد معلوم شد كه ابراهيم پيرو هيچ يك از اين آيينها نبوده، تنها چيزى كه در اينجا باقى مىماند اين است كه چگونه مىتوان خود را پيرو اين پيامبر بزرگ كه همه پيروان اديان الهى براى او عظمت قائل هستند دانست! در آيه مورد بحث به اين معنى پرداخته و مىگويد: «سزاوارترين مردم به ابراهيم آنها هستند كه از او پيروى كردند و اين پيامبر (پيامبر اسلام) و كسانى كه به او ايمان آوردهاند مىباشند» (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا).
اهل كتاب با عقايد شرك آميز خود كه اساسىترين اصل دعوت ابراهيم (ع) يعنى توحيد را زير پاگذاردهاند، و يا بتپرستان عرب كه درست در نقطه مقابل آيين ابراهيم (ع) قرار گرفتهاند چگونه مىتوانند خود را پيرو ابراهيم و در خط او بدانند! برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 294
و در پايان آيه به آنها كه پيرو واقعى مكتب پيامبران بزرگ خدا بودند بشارت مىدهد كه «خداوند ولىّ و سرپرست مؤمنان است» (وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 69)
شأن نزول:
جمعى از يهود كوشش داشتند افراد سرشناس و مبارزى از مسلمانان پاكدل چون «معاذ» و «عمّار» و بعضى ديگر را به سوى آيين خود دعوت كنند و با وسوسههاى شيطانى از اسلام باز گردانند. آيه نازل شد و به همه مسلمانان در اين زمينه اخطار كرد!
تفسير:
اين آيه ضمن افشاى نقشه دشمنان اسلام براى دور ساختن تازه مسلمانان از اسلام، به آنها ياد آور مىشود كه دست از كوشش بيهوده خود بردارند، مىفرمايد: «جمعى از اهل كتاب دوست داشتند شما را گمراه كنند» (وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ).
غافل از اين كه تربيت مسلمانان در مكتب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به اندازهاى حساب شده و آگاهانه بود كه احتمال بازگشت وجود نداشت، آنها اسلام را با تمام هستى خود دريافته بودند بنابراين دشمنان نمىتوانستند آنها را گمراه سازند، بلكه به گفته قرآن در ادامه اين آيه «آنها تنها خودشان را گمراه مىكنند و نمىفهمند» (وَ ما يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ).
زيرا آنها با القاء شبهات و نسبت دادن خلافها به اسلام و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روح بدبينى را در روح خود پرورش مىدادند.
(آيه 70)- در ادامه گفتگو در باره فعاليتهاى تخريبى اهل كتاب در اين آيه و آيه بعد روى سخن را به آنها كرده، و به خاطر كتمان حق و عدم تسليم در برابر آن، آنها را شديدا مورد سرزنش قرار مىدهد، مىفرمايد: «اى اهل كتاب چرا به آيات خدا كافر مىشويد در حالى كه (به صحّت و صدق آن) گواهى مىدهيد» (يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ).
شما نشانههاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را در تورات و انجيل خواندهايد و نسبت به آن آگاهى داريد، چرا راه انكار را در پيش مىگيريد؟
(آيه 71)- در اين آيه بار ديگر آنها را مخاطب ساخته مىگويد: «اى اهل برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 295
كتاب! چرا حق را با باطل مىآميزيد و مشتبه مىكنيد (تا مردم را به گمراهى بكشانيد و خودتان نيز گمراه شويد) و چرا حق را پنهان مىداريد در حالى كه مىدانيد»! (يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
(آيه 72)
شأن نزول:
نقل شده كه: دوازده نفر از يهود با يكديگر تبانى كردند كه صبحگاهان خدمت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله برسند و ظاهرا ايمان بياورند و مسلمان شوند، ولى در آخر روز از اين آيين برگردند و هنگامى كه از آنها سؤال شود چرا چنين كردهاند بگويند: ما صفات محمد صلّى اللّه عليه و آله را از نزديك مشاهده كرديم و ديديم صفات و روش او با آنچه در كتب ما است تطبيق نمىكند و لذا برگشتيم، و به اين وسيله بعضى از مؤمنان متزلزل مىگردند.
تفسير:
يهود براى متزلزل ساختن ايمان مسلمانان از هر وسيلهاى استفاده مىكردند، تهاجم نظامى، سياسى و اقتصادى اين آيه اشاره به بخشى از تهاجم فرهنگى آنها دارد. مىفرمايد: «گروهى از اهل كتاب گفتند: (برويد و ظاهرا) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز كافر شويد (و كفر خود را آشكار سازيد) شايد آنها (مؤمنان) نيز متزلزل شده باز گردند» (وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).
اين توطئه در افراد ضعيف النفس اثر قابل ملاحظهاى خواهد داشت به خصوص اين كه عده مزبور از دانشمندان يهود بودند، و همه مىدانستند كه آنها نسبت به كتب آسمانى و نشانههاى آخرين پيامبر، آشنايى كامل دارند و اين امر لا اقل پايههاى ايمان تازه مسلمانان را متزلزل مىسازد.
(آيه 73)- ولى براى اين كه پيروان خود را از دست ندهند تأكيد كردند كه ايمان شما بايد تنها جنبه صورى داشته و كاملا محرمانه باشد «شما جز به كسى كه از آيينتان پيروى مىكند (واقعا) ايمان نياوريد» (وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ).
سپس در يك جمله معترضه كه از كلام خداوند است، مىفرمايد: «به آنها بگو: هدايت تنها هدايت الهى است» و اين توطئههاى شما در برابر آن بىاثر است برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 296
(قُلْ إِنَّ الْهُدى هُدَى اللَّهِ).
بار ديگر به ادامه سخنان يهود باز مىگردد، و مىفرمايد: آنها گفتند «هرگز باور نكنيد به كسى همانند شما (كتاب آسمانى) داده شود، (بلكه نبوت مخصوص شماست) و همچنين تصور نكنيد آنها مىتوانند در پيشگاه پروردگارتان با شما بحث و گفتگو كنند» (أَنْ يُؤْتى أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ).
به اين ترتيب روشن مىشود كه آنها گرفتار خود برتربينى عجيبى بودند خود را بهترين نژادهاى جهان مىپنداشتند و هميشه در اين فكر بودند كه براى خود مزيّتى بر ديگران قائل شوند.
در پايان آيه خداوند جواب محكمى به آنها مىدهد و با بىاعتنايى به آنها روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده مىفرمايد: «بگو: فضل و موهبت به دست خداست و به هر كس بخواهد و شايسته ببيند مىدهد و خداوند واسع (داراى مواهب گسترده) و آگاه (از موارد شايسته) مىباشد» (قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ).
يعنى بگو مواهب الهى اعم از مقام والاى نبوت و همچنين موهبت عقل و منطق و افتخارات ديگر همه از ناحيه اوست، و به شايستگان مىبخشد.
(آيه 74)- در اين آيه براى تأكيد بيشتر مىافزايد: «خدا هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) ويژه رحمت خود مىكند و خداوند داراى فضل عظيم است» و هيچ كس نمىتواند مواهب او را محدود سازد (يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ).
بنابراين، اگر فضل و موهبت الهى شامل بعضى مىشود نه بعضى ديگر، به خاطر محدود بودن آن نيست بلكه به خاطر تفاوت شايستگيهاست.
توطئههاى كهن!
آيات فوق كه از آيات اعجاز آميز قرآن بوده و پرده از روى اسرار يهود و دشمنان اسلام برمىداشت امروز هم به مسلمانان در برابر اين جريان هشدار مىدهد، زيرا در عصر ما نيز وسايل تبليغاتى دشمن كه از مجهزترين وسايل تبليغاتى جهان است در اين جهت به كار گرفته شده كه عقايد اسلامى را در افكار برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 297
مسلمين مخصوصا نسل جوان ويران سازند آنها در اين راه از هر وسيله و هر كس در لباسهاى «دانشمند، خاورشناس، مورخ و روزنامهنگار و حتى بازيگران سينما و ...»
استفاده مىكنند و اين حقيقت را مكتوم نمىدارند كه هدفشان اين نيست كه مسلمانان به آيين مسيح يا يهود درآيند بلكه هدف آنها ويرانى افكار و بىعلاقه ساختن جوانان نسبت به مفاخر آيين و سنتشان است!
(آيه 75)
شأن نزول:
اين آيه در باره دو نفر از يهود نازل گرديده كه يكى امين و درستكار و ديگرى خائن و پست بود نفر اول «عبد اللّه بن سلام» بود كه مرد ثروتمندى 1200 اوقيّه «1» طلا نزد او به امانت گذارد، عبد اللّه همه آن را به موقع به صاحبش رد كرد و به واسطه امانتدارى خداوند او را در آيه مورد بحث مىستايد.
نفر دوم «فنحاص» است كه مردى از قريش يك دينار به او امانت سپرد «فنحاص» در آن خيانت كرد خداوند او را بواسطه خيانت در امانت نكوهش مىكند.
تفسير:
خائنان و امينان- جمعى از يهود عقيده داشتند كه مسؤول حفظ امانتهاى ديگران نيستند، منطق آنها اين بود كه مىگفتند ما اهل كتابيم! و پيامبر الهى و كتاب آسمانى او در ميان ما بوده است، ولى در مقابل اينها گروهى از آنان خود را موظف به پرداخت حقوق ديگران مىدانستند.
در اين آيه قرآن به هر دو گروه اشاره كرده حق هر كدام را ادا مىكند، مىفرمايد: «در ميان اهل كتاب كسانى هستند كه اگر ثروت زيادى به رسم امانت به آنها بسپارى به تو باز مىگردانند (و به عكس) كسانى هستند كه اگر يك دينار به عنوان امانت به آنها بسپارى به تو باز نمىگردانند مگر تا زمانى كه بالاى سر آنها ايستاده (و بر آنها مسلط) باشى» (وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً).
به اين ترتيب قرآن مجيد به خاطر غلط كارى گروهى از آنها، همه آنها را محكوم نمىكند و اين يك درس مهم اخلاقى به همه مسلمين است.
ضمنا نشان مىدهد آن گروهى كه خود را در تصرف و غصب اموال ديگران
__________________________________________________
(1) «اوقيّه» يك دوازدهم رطل، معادل هفت مثقال است.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 298
مجاز و مأذون مىدانستند هيچ منطقى جز منطق زور و سلطه را پذيرا نيستند و نمونه آن را بطور گسترده در دنياى امروز در صهيونيستها مشاهده مىكنيم و اين در حقيقت از مسائل جالبى است كه در قرآن مجيد در آيه فوق پيشگويى شده، و به همين دليل مسلمانان براى استيفاى حقوق خود از آنان هيچ راهى جز كسب قدرت ندارند.
سپس در ادامه آيه منطق اين گروه را در مورد غصب اموال ديگران بيان مىكند، مىفرمايد: «اين به خاطر آن است كه آنها مىگويند ما در برابر «امّيّين» (غير اهل كتاب) مسؤول نيستيم» (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ).
آرى! آنها با اين خود برتربينى و امتياز دروغين به خود حق مىدادند كه اموال ديگران را به هر اسم و عنوان تملك كنند، و اين منطق از اصل خيانت آنها در امانت، به مراتب بدتر و خطرناكتر بود.
قرآن مجيد در پاسخ آنها در پايان همين آيه با صراحت مىگويد: «آنها به خدا دروغ مىبندند در حالى كه مىدانند» (وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ).
آنها به خوبى مىدانستند كه در كتب آسمانيشان به هيچ وجه اجازه خيانت در امانتهاى ديگران به آنان داده نشده، در حالى كه آنها براى توجيه اعمال ننگين خويش چنين دروغهايى را مىساختند و به خدا نسبت مىدادند.
(آيه 76)- اين آيه ضمن نفى كلام اهل كتاب كه مىگفتند: خوردن اموال غير اهل كتاب براى ما حرام نيست! و به همين دليل براى خود آزادى عمل قائل بودند همان آزادى كه امروز هم در اعمال بسيارى از آنها مىبينيم كه هر گونه تعدى و تجاوز به حقوق ديگران را براى خود مجاز مىدانند، مىفرمايد: «آرى، كسى كه به پيمان خود وفا كند و پرهيزكارى پيشه نمايد (خدا او را دوست دارد زيرا) خداوند پرهيزكاران را دوست مىدارد» (بَلى مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ وَ اتَّقى فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ).
يعنى معيار برترى انسان و مقياس شخصيت و ارزش آدمى، وفاى به عهد و عدم خيانت در امانت و تقوا و پرهيزكارى به طور عام است.
(آيه 77)
شأن نزول:
جمعى از دانشمندان يهود به هنگامى كه موقعيت برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 299
اجتماعى خود را در ميان يهود در خطر ديدند كوشش كردند كه نشانههايى كه در تورات در باره آخرين پيامبر وجود داشت و شخصا در نسخى از تورات با دست خود نگاشته بودند تحريف نمايند و حتى سوگند ياد كنند كه آن جملههاى تحريف شده از ناحيه خداست! آيه نازل شد و شديدا به آنها اخطار كرد.
تفسير:
در اين آيه به بخش ديگرى از خلافكاريهاى يهود و اهل كتاب اشاره شده مىفرمايد: «كسانى كه پيمان الهى و سوگندهاى خود را (به نام مقدس او) با بهاى كمى معامله مىكنند بهرهاى در آخرت نخواهند داشت» (إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ).
البته آيه به صورت كلى ذكر شده هر چند شأن نزول آن گروهى از علماى اهل كتاب است و قرآن در اين آيه، پنج مجازات براى آنها ذكر مىكند نخست اين كه آنها از مواهب بىپايان عالم ديگر بهرهاى نخواهند داشت- چنانكه در بالا ذكر شد.
ديگر اين كه «خداوند در قيامت با آنها سخن نخواهد گفت» (وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ). و نيز «نظر لطف خود را در آن روز از آنها برمىگيرد و نگاهى به آنها نمىكند» (وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
روشن است كه منظور از سخن گفتن خداوند سخن گفتن با زبان نيست زيرا خداوند از جسم و جسمانيات پاك و منزه است بلكه منظور سخن گفتن از طريق الهام قلبى و يا ايجاد امواج صوتى در فضا است همانند سخنانى كه موسى (ع) از شجره طور شنيد. و همچنين نظر كردن خداوند به آنان اشاره به توجه و عنايت خاص اوست نه نگاه با چشم جسمانى- آنچنان كه بعضى ناآگاهان پنداشتهاند.
و بالاخره مجازات چهارم و پنجم آنان اين است «خداوند آنان را (از گناه) پاك نمىكند و براى آنها عذاب دردناكى است» (وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
و از اينجا روشن مىشود كه گناه پنهان ساختن آيات الهى و شكستن عهد و پيمان او و استفاده از سوگندهاى دروغين تا چه حد سنگين است كه تهديد به اين همه مجازاتهاى روحانى و جسمانى و محروميت كامل از الطاف و عنايات الهى شده است.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 300
(آيه 78)
شأن نزول:
اين آيه نيز در باره گروهى از علماء يهود نازل شده كه با دست خود چيزهايى بر خلاف آنچه در تورات آمده بود در باره صفات پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىنوشتند و آن را به خدا نسبت مىدادند (و با زبان خود حقايق تورات را تحريف مىكردند).
تفسير:
باز در اين آيه سخن از بخش ديگرى از خلافكاريهاى بعضى از علماى اهل كتاب است مىفرمايد: «بعضى از آنها زبان خود را به هنگام تلاوت كتاب خدا چنان مىپيچند و منحرف مىكنند كه گمان كنيد آنچه را مىخوانند از كتاب خداست در حالى كه از كتاب الهى نيست» (وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ).
آنها به اين كار نيز قناعت نمىكردند بلكه صريحا «مىگفتند اين از سوى خدا نازل شده در حالى كه از سوى خدا نبود» (وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ).
سپس قرآن بر اين امر تأكيد مىكند كه اين كار به خاطر اين نبود كه گرفتار اشتباهى شده باشند بلكه «به خدا دروغ مىبندند در حالى كه عالم و آگاهند» (وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ).
ضمنا از اين آيه و آيات قبل خطر مهم علماء و دانشمندان منحرف براى يك امت و ملت روشن مىشود.
(آيه 79)
شأن نزول:
در باره شأن نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده كه: كسى نزد پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمد و اظهار داشت ما به تو همانند ديگران «سلام» مىكنيم در حالى كه به نظر ما چنين اعترافى كافى نيست تقاضا داريم به ما اجازه دهى امتيازى برايت قائل شويم و تو را سجده كنيم! پيامبر فرمود: «سجده براى غير خدا جايز نيست، پيامبر خود را تنها به عنوان يك بشر احترام كنيد ولى حق او را بشناسيد و از او پيروى نماييد»!
تفسير:
اين آيه همچنان افكار باطل گروهى از اهل كتاب را نفى و اصلاح مىكند، مخصوصا به مسيحيان گوشزد مىنمايد كه هرگز مسيح (ع) ادعاى الوهيّت برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 301
نكرد و نيز به درخواست كسانى كه مىخواستند اين گونه ادعاها را در باره پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله تكرار كنند صريحا پاسخ مىگويد مىفرمايد: «براى هيچ بشرى سزاوار نيست كه خداوند كتاب آسمانى و حكم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگويد غير از خدا مرا پرستش كنيد» (ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ).
نه پيامبر اسلام و نه هيچ پيغمبر ديگرى حق ندارد چنين سخنى را بگويد و اين گونه نسبتها كه به انبياء داده شده همه ساخته و پرداخته افراد ناآگاه و دور از تعليمات آنهاست.
سپس مىافزايد: «بلكه (سزاوار مقام او اين است كه بگويد) افرادى باشيد الهى آنگونه كه تعليم كتاب الهى به شما داده شده و درس خواندهايد» و هرگز غير خدا را پرستش نكنيد (وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ).
آرى! فرستادگان الهى هيچ گاه از مرحله بندگى و عبوديت تجاوز نكردند و هميشه بيش از هر كس در برابر خداوند خاضع بودند.
از جمله مزبور استفاده مىشود كه هدف انبياء تنها پرورش افراد نبوده، بلكه هدف تربيت عالمان ربانى و مصلحان اجتماعى و افراد دانشمند بوده تا بتوانند محيطى را با علم و ايمان خود روشن سازند.
(آيه 80)- اين آيه تكميلى است نسبت به آنچه در آيه قبل آمد مىگويد:
همانطور كه پيامبران مردم را به پرستش خويش دعوت نمىكردند، به پرستش فرشتگان و ساير پيامبران هم دعوت نمىنمودند مىفرمايد: «و سزاوار نيست اين كه به شما دستور دهد فرشتگان و پيامبران را پروردگار خود انتخاب كنيد» (وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً).
اين جمله از يكسو پاسخى است به مشركان عرب كه فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند و نوعى ربوبيت براى آنها قائل بودند و با اين حال خود را پيرو آيين ابراهيم معرفى مىكردند. برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 302
و از سوى ديگر پاسخى است به صابئان كه خود را پيرو يحيى (ع) مىدانستند ولى مقام فرشتگان را تا سر حد پرستش بالا مىبردند.
و نيز پاسخى است به يهود و نصارا كه عزيز يا مسيح (ع) را فرزند خدا معرفى مىكردند.
و در پايان آيه براى تأكيد بيشتر مىافزايد: «آيا شما را به كفر دعوت مىكند پس از آن كه (تسليم فرمان حق گشته و) مسلمان شديد» (أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
يعنى، چگونه ممكن است پيامبرى پيدا شود و نخست مردم را به ايمان و توحيد دعوت كند سپس راه شرك را به آنها نشان دهد! آيه ضمنا اشاره سر بستهاى به معصوم بودن پيامبران و عدم انحراف آنها از مسير فرمان خدا مىكند.
(آيه 81)- پيمان مقدس! به دنبال اشاراتى كه در آيات پيشين در باره وجود نشانههاى روشن پيامبر اسلام در كتب انبياء قبل آمده بود در اينجا اشاره به يك اصل كلى در اين رابطه مىكند و مىفرمايد: «و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خداوند پيمان مؤكد از پيامبران (و پيروان آنها) گرفت كه هرگاه كتاب و دانش به شما دادم سپس پيامبرى به سوى شما آمد كه آنچه را با شما است تصديق مىكند (و نشانههاى او موافق چيزى است كه با شما است) حتما به او ايمان بياوريد و او را يارى كنيد» (وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ).
در آيات قرآن كرارا اشاره به وحدت هدف پيغمبران خدا شده است و اين آيه نمونه زندهاى از آن مىباشد.
سپس براى تأكيد مىافزايد: خداوند به آنها فرمود: «آيا اقرار به اين موضوع داريد؟ و پيمان مؤكد مرا بر آن گرفتيد؟ گفتند: آرى، اقرار داريم فرمود: بر اين پيمان گواه باشيد و من هم با شما گواهم» (قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 303
(آيه 82)- در اين آيه قرآن مجيد پيمان شكنان را مورد مذمت و تهديد قرار مىدهد و مىگويد: «پس هر كس (بعد از اين همه پيمانهاى مؤكد و ميثاقهاى محكم) سرپيچى كند و روى گرداند (و به پيامبرى همچون پيامبر اسلام كه بشارات ظهورش همراه نشانههاى او در كتب پيشين آمده ايمان نياورد) فاسق و خارج از اطاعت فرمان خداست» (فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
و مىدانيم كه خداوند اين گونه فاسقان لجوج و متعصب را هدايت نمىكند- همان گونه كه در آيه 80 سوره توبه آمده است- و كسى كه مشمول هدايت الهى نشد سرنوشتش دوزخ و عذاب شديد الهى است.
(آيه 83)- برترين آيين الهى! در اينجا بحث در باره اسلام آغاز مىشود و توجه اهل كتاب و پيروان اديان گذشته را به آن جلب مىكند.
نخست مىفرمايد: «آيا آنها غير از آيين خدا را مىطلبند»؟ آيين او همين اسلام است (أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ).
سپس مىافزايد: «تمام كسانى كه در آسمانها و زمينند چه از روى اختيار يا اجبار اسلام آوردهاند (و در برابر فرمان او تسليمند) و همه به سوى او بازگردانده مىشوند» بنابراين، اسلام آيين همه جهان هستى و عالم آفرينش است (وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ).
در اينجا قرآن مجيد «اسلام» را به معنى وسيعى تفسير كرده و مىگويد: تمام كسانى كه در آسمان و زمينند و تمام موجوداتى كه در آنها وجود دارند مسلمانند.
يعنى در برابر فرمان او تسليمند زيرا، روح اسلام همان تسليم در برابر حق است منتهى گروهى از روى اختيار (طوعا) در برابر «قوانين تشريعى» او تسليمند و گروهى بىاختيار (كرها) در برابر «قوانين تكوينى» او.
(آيه 84)- در اين آيه خداوند به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله (و همه پيروان او) دستور مىدهد كه نسبت به همه تعليمات انبياء و پيامبران پيشين، علاوه بر آنچه بر پيغمبر اسلام نازل شده ايمان داشته باشند مىفرمايد: «بگو: ايمان به خدا آورديم و به آنچه بر ما و بر ابراهيم و بر اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (پيامبران تيرههاى برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 304
بنى اسرائيل) نازل شده و آنچه به موسى و عيسى و همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده است نيز ايمان آوردهايم ما در ميان آنها فرقى نمىگذاريم و ما در برابر او (خداوند) تسليم هستيم» (قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).
(آيه 85)- و بالاخره در اين آيه به عنوان يك نتيجهگيرى كلى مىفرمايد:
«هر كس غير از اسلام آيينى براى خود انتخاب كند از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است» (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ).
سايت حاوی تفسیر کل قرآن میباشد که از تفسیر نمونه برگرفته شده است .
سوره آل عمران
اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 200 آيه است
محتواى سوره:
1- بخش مهمى از اين سوره از توحيد و صفات خداوند و معاد و معارف اسلامى بحث مىكند.
2- بخش ديگرى پيرامون جهاد و دستورات مهم آن و حيات جاويدان شهيدان راه خدا همچنين درسهاى عبرتى كه در دو غزوه بدر و احد بود سخن مىگويد.
3- در قسمتى از اين سوره، به يك سلسله احكام اسلامى در زمينه لزوم وحدت صفوف مسلمين و خانه كعبه و فريضه حج و امر بمعروف و نهى از منكر و تولى و تبرى و مسأله امانت، و انفاق در راه خدا، ترك دروغ و مقاومت و پايمردى در مقابل دشمن و صبر و شكيبايى در مقابل مشكلات و آزمايشهاى مختلف الهى و ذكر خداوند در هر حال، اشارات پرمعنايى شده است.
4- براى تكميل اين بحثها، بخشى از تاريخ انبياء از جمله آدم و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و ساير انبياء عليهم السّلام و داستان مريم و مقامات اين زن بزرگ نيز ذكر شده است.
در مورد فضيلت اين سوره در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: من قرء سورة آل عمران اعطى بكلّ آية منها امانا على جسر جهنّم: «هر كس سوره آل عمران را بخواند به تعداد آيات آن، امانى بر پل دوزخ به او مىدهند».
شأن نزول:
بعضى از مفسران مىگويند: هشتاد و چند آيه از اين سوره در باره برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 260
فرستادگان و مسيحيان نجران نازل شده است.
فرستادگان شصت نفر بودند كه چهارده نفر آنان از اشراف و برجستگان نجران محسوب مىشدند، سه نفر از اين چهارده نفر سمت رياست داشتند و مسيحيان آن سامان در كارها و مشكلات خود به آن سه نفر مراجعه مىكردند.
اين گروه شصت نفرى در لباس مردان قبيله بنى كعب به مدينه آمدند و به مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وارد شدند، موقعى كه آنها وارد مسجد شدند، هنگام نمازشان بود، طبق مراسم خود، ناقوس را نواختند و مشغول نماز شدند. پس از نماز «عاقب» و «سيد» كه اولى امير و رئيس قوم خود محسوب مىشد و ديگرى سرپرست تشريفات و تنظيم برنامه سفر و مورد اعتماد مسيحيان بود خدمت پيامبر رسيدند و با او آغاز سخن كردند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آنها پيشنهاد كرد: به آيين اسلام در آييد و در پيشگاه خداوند تسليم گرديد.
عاقب و سيد گفتند: ما پيش از تو اسلام آورده و تسليم خداوند شدهايم! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: شما چگونه بر آيين حق هستيد، با اينكه اعمالتان حاكى از اين است كه تسليم خداوند نيستيد، چه اينكه براى خدا فرزند قائليد و عيسى را پسر خدا مىدانيد، و صليب را عبادت و پرستش مىكنيد و گوشت خوك مىخوريد، با اين كه تمام اين امور مخالف آيين حق است! عاقب و سيد گفتند: اگر عيسى پسر خدا نيست، پس پدرش كه بوده است؟
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آيا شما قبول داريد كه هر پسرى شباهتى به پدر خود دارد؟
گفتند آرى. فرمود: آيا اينطور نيست كه خداى ما به هر چيزى، احاطه دارد و قيوم است و روزى موجودات با اوست، گفتند: آرى، همين طور است، فرمود:
آيا عيسى اين اوصاف را داشت، گفتند: نه. فرمود: آيا چنين نيست كه عيسى را مادرش مانند ساير كودكان در رحم حمل كرد، و بعد همچون مادرهاى ديگر، او را به دنيا آورد؟ و عيسى پس از ولادت، چون اطفال ديگر غذا مىخورد! گفتند:
آرى چنين بود. فرمود: پس چگونه عيسى پسر خداست با اين كه هيچ گونه شباهتى به پدرش ندارد؟! برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 261
سخن كه به اينجا رسيد، همگى خاموش شدند، در اين هنگام، هشتاد و چند آيه از اوايل اين سوره براى توضيح معارف و برنامههاى اسلام نازل گرديد.
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
تفسير:
باز در آغاز اين سوره به حروف مقطعه برخورد مىكنيم (الم) در باره حروف مقطعه قرآن، در اول سوره بقره، توضيحات لازم گفته شد كه نيازى به تكرار آن نيست.
(آيه 2)- در اين آيه مىفرمايد: «خداوند تنها معبود يگانه يكتاى جاويدان و پايدار است كه همه چيز به وجود او بستگى دارد» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ).
- شرح و تفسير اين آيه در سوره بقره آيه 255 گذشت.
(آيه 3)- در اين آيه خطاب به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىفرمايد: خداوندى كه پاينده و قيوم است «قرآن را بر تو فرستاد كه با نشانههاى كتب آسمانى پيشين كاملا تطبيق مىكند همان خدايى كه تورات و انجيل را پيش از قرآن براى راهنمايى و هدايت بشر نازل كرد» (نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ).
(آيه 4)- سپس مىافزايد: «همچنين قرآن را كه حق را از باطل جدا مىسازد نازل كرد» (وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ).
سپس مىافزايد: بعد از اتمام حجت و نزول آيات از سوى خداوند و گواهى فطرت و عقل بر صدق دعوت پيامبران، راهى جز مجازات نيست، و لذا در آيه مورد بحث به دنبال بحثى كه در باره حقانيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و قرآن مجيد گذشت مىفرمايد: «كسانى كه به آيات خدا كافر شدند كيفر شديدى دارند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ).
و براى روشن ساختن اين كه، توانايى خداوند بر تحقق بخشيدن تهديداتش جاى ترديد نيست، مىافزايد: «خداوند توانا و صاحب انتقام است» (وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ).
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 262
(آيه 5)- اين آيه در حقيقت، تكميل آيات قبل است، مىفرمايد: «هيچ چيز در زمين و آسمان بر خدا مخفى نمىماند» (إِنَّ اللَّهَ لا يَخْفى عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ).
چگونه ممكن است چيزى بر او مخفى بماند در حالى كه او در همه جا حاضر و ناظر است و به حكم اين كه وجودش از هر نظر بىپايان و نامحدود است جايى از او خالى نيست و به ما از خود ما نزديكتر است، بنابراين در عين اين كه محل و مكانى ندارد به همه چيز احاطه دارد. و اين احاطه به معنى علم و آگاهى او بر همه چيز است.
(آيه 6)- سپس به گوشهاى از علم و قدرت خود كه در حقيقت يكى از شاهكارهاى عالم آفرينش و از مظاهر بارز علم و قدرت خداست اشاره كرده است مىفرمايد: «او كسى است كه شما را در رحم (مادران) آن گونه كه مىخواهد تصوير مىكند» (هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ). «آرى! هيچ معبودى جز آن خداوند توانا و حكيم نيست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
صورتبندى انسان در شكم مادر و نقش بر آب زدن در آن محيط تاريك ظلمانى آن هم نقشهاى بديع و عجيب و پى در پى، راستى شگفت آور است، مخصوصا با آن همه تنوعى كه از نظر شكل و صورت و جنسيت و انواع استعدادهاى متفاوت و صفات مختلف وجود دارد و اگر مىبينيم معبودى جز او نيست به خاطر همين است، كه شايسته عبوديت جز ذات پاك او نمىباشد.
(آيه 7)
شأن نزول:
در حديثى از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه: چند نفر از يهود به اتفاق «حىّ بن اخطب» و برادرش خدمت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمدند و حروف مقطعه «الم» را دستاويز خود قرار داده گفتند: طبق حساب ابجد الف مساوى يك و لام مساوى 30 و ميم مساوى 40 مىباشد و به اين ترتيب خبر دادهاى كه، دوران بقاى امت تو بيش از هفتاد و يك سال نيست!.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى جلوگيرى از سوء استفاده آنها فرمود: شما چرا تنها «الم» را محاسبه كردهايد مگر در قرآن «المص و الر» و ساير حروف مقطعه نيست، اگر اين برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 263
حروف اشاره به مدت بقاء امت من باشد چرا همه را محاسبه نمىكنيد؟! (در صورتى كه منظور از اين حروف چيز ديگرى است) سپس آيه مورد بحث نازل شد.
تفسير:
محكم و متشابه در قرآن- در آيات پيشين سخن از نزول قرآن به عنوان يكى از دلايل آشكار نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به ميان آمده بود، و در اين آيه يكى از ويژگيهاى قرآن و چگونگى بيان مطلب در اين كتاب بزرگ آسمانى آمده است، نخست مىفرمايد: «او كسى است كه اين كتاب را بر تو نازل كرد كه بخشى از آن آيات محكم (صريح و روشن) است كه اساس و شالوده اين كتاب است (و آيات پيچيده ديگر را تفسير مىكند) و بخشى از آن متشابه است» آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب يا جهات ديگر، در آغاز پيچيده بنظر مىرسد (هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ).
اين آيات متشابه محكى است براى آزمايش افراد كه عالمان راستين و فتنه گران لجوج را از هم جدا مىسازد، لذا به دنبال آن مىفرمايد: «اما كسانى كه در قلوبشان انحراف است پيروى از متشابهات مىكنند تا فتنه انگيزى كنند و تفسير (نادرستى بر طبق اميال خود) براى آن مىطلبند (تا مردم را گمراه سازند) در حالى كه تفسير آن را جز خدا و راسخان در علم نمىدانند» (فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ).
سپس مىافزايد: آنها هستند كه بر اثر درك صحيح معنى محكمات و متشابهات «مىگويند ما به همه آنها ايمان آوردهايم (چرا كه) همه از سوى پروردگار ما است» (يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا).
آرى! «جز صاحبان فكر و خردمندان، متذكر نمىشوند» (وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ).
از آيه فوق چنين استفاده مىشود كه: آيات قرآن بر دو دسته هستند مفهوم قسمتى از آيات آن چنان روشن است كه جاى هيچ گونه انكار و توجيه و سوء استفاده در آن نيست، و آنها را «محكمات» گويند و قسمتى به خاطر بالا بودن برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 264
سطح مطلب يا گفتگو در باره عوالمى كه از دسترس ما بيرون است مانند عالم غيب، و جهان رستاخيز و صفات خدا، چنان هستند كه معنى نهايى و اسرار و كنه حقيقت آنها نياز به سرمايه خاص علمى دارد كه آنها را «متشابهات» گويند.
افراد منحرف معمولا مىكوشند اين آيات را دستاويز قرار داده و تفسيرى بر خلاف حق براى آنها درست كنند، تا در ميان مردم، فتنه انگيزى نمايند، و آنها را از راه حق گمراه سازند، اما خداوند و راسخان در علم، اسرار اين آيات را مىدانند و براى مردم تشريح مىكنند.
البته آنها كه از نظر علم و دانش در رديف اولند (همچون پيامبر و ائمه هدى) از همه اسرار آن آگاهند در حالى كه ديگران هر يك به اندازه دانش خود از آن چيزى مىفهمند، و همين حقيقت است كه مردم حتى دانشمندان را به دنبال معلمان الهى براى درك اسرار قرآن مىفرستد.
(آيه 8)- رهايى از لغزشها! از آنجا كه آيات متشابه و اسرار نهانى آن ممكن است لغزشگاهى براى افراد گردد، و از كوره اين امتحان، سيه روى در آيند راسخون در علم و انديشمندان با ايمان، علاوه بر به كار گرفتن سرمايههاى علمى خود در فهم معنى اين آيات به پروردگار خويش پناه مىبرند و اين آيه و آيه بعد كه از زبان راسخون در علم مىباشد روشنگر اين حقيقت است آنها مىگويند: «پروردگارا! دلهاى ما را بعد از آن كه ما را هدايت نمودى، منحرف مگردان، و از سوى خود رحمتى بر ما ببخش زيرا تو بسيار بخشندهاى» (رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ).
(آيه 9)- و از آنجا كه عقيده به معاد و توجه به روز رستاخيز از هر چيز براى كنترل اميال و هوسها مؤثرتر است، راسخون در علم، به ياد آن روز مىافتند، و مىگويند: «پروردگارا! تو مردم را در آن روزى كه ترديدى در آن نيست جمع خواهى كرد زيرا خداوند از وعده خود تخلف نمىكند» (رَبَّنا إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ).
و به اين ترتيب از هوى و هوسها و احساسات افراطى كه موجب لغزش برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 265
مىگردد خود را بر كنار مىدارند و مىتوانند آيات خدا را آنچنانكه هست بفهمند!
(آيه 10)- در آيات گذشته وضع مؤمنان و غير مؤمنان در برابر آيات محكم و متشابه بيان شده بود، در ادامه اين بحث از وضع دردناك كافران در روز قيامت پرده بر مىدارد و عواقب شوم اعمالشان را براى آنها مجسم مىسازد، مىفرمايد:
«كسانى كه كافر شدند اموال و ثروتها و فرزندانشان آنها را از خداوند بىنياز نمىكند (و در برابر عذاب الهى به آنان كمك نمىنمايد) و آنها آتشگيره دوزخند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ).
(آيه 11)- سپس به يك نمونه روشن از اقوامى كه داراى ثروت و نفرات فراوان بودند ولى به هنگام نزول عذاب، اين امور نتوانست مانع نابودى آنان گردد اشاره كرده مىفرمايد: «وضع اينها همچون وضع آل فرعون و كسانى است كه قبل از آنها بودند، آيات ما را تكذيب كردند (و به فزونى اموال و نفرات و فرزندان مغرور شدند) خداوند آنها را به كيفر گناهانشان گرفت و خداوند كيفرش شديد است» (كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ).
(آيه 12)
شأن نزول:
پس از جنگ «بدر» و پيروزى مسلمانان جمعى از يهود گفتند: آن پيامبر كه ما وصف او را در كتاب دينى خود (تورات) خواندهايم كه در جنگ مغلوب نمىشود همين پيغمبر است، بعضى ديگر گفتند: عجله و شتاب نكنيد تا نبرد ديگرى واقع شود، هنگامى كه جنگ احد پيش آمد و ظاهرا به شكست مسلمانان پايان يافت گفتند: نه به خدا سوگند آن پيامبرى كه در كتاب ما بشارت به آن داده شده اين نيست در اين هنگام آيه نازل شد و پاسخ دندانشكنى به آنها داد كه نتيجه را در پايان كار حساب كنيد و بدانيد همگى مغلوب خواهيد شد.
تفسير:
با توجه به شأن نزول فوق معلوم مىشود كفارى كه به اموال و ثروتها و فرزندان مغرور بودند انتظار شكست اسلام را داشتند، قرآن روى سخن را به پيامبر كرده، مىفرمايد: «به كافران بگو: به زودى مغلوب خواهيد شد (در اين دنيا خوار و بىمقدار و در قيامت) به سوى جهنم محشور و رانده خواهيد شد و چه بد جايگاهى است دوزخ» (قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلى جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ). برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 266
در قرآن مجيد اخبار غيبى فراوانى است كه از ادله عظمت و اعجاز قرآن مىباشد و يك نمونه آن آيه فوق است كه خداوند صريحا به پيامبر خود بشارت پيروزى بر همه دشمنان را مىدهد.
طولى نكشيد كه مضمون آيه، تحقق يافت، يهوديان مدينه (بنى قريظه و بنى نضير) در هم شكسته شدند و در غزوه خيبر مهمترين مركز قدرت آنان از هم متلاشى شد و مشركان نيز در فتح مكه براى هميشه مغلوب گشتند.
(آيه 13)
شأن نزول:
اين آيه گوشهاى از ماجراى بدر را بازگو مىكند. در جنگ بدر تعداد مسلمانان (313) نفر بود (77) نفر آنها را مهاجران و (236) نفر آنها از انصار بودند پرچم مهاجران به دست على عليه السّلام و سعد بن عباده پرچمدار انصار بود آنان تنها با داشتن هفتاد شتر و دو اسب و شش زره و هشت شمشير در اين نبرد شركت كرده بودند با اين كه سپاه دشمن بيش از هزار نفر با اسلحه و تجهيزات كافى بودند مسلمانان بر آنها غالب شدند و با پيروزى كامل به مدينه مراجعت كردند.
تفسير:
اين آيه در حقيقت بيان نمونهاى است از آنچه در آيات قبل گذشت و به كافران هشدار مىدهد كه به اموال و ثروت و كثرت نفرات مغرور نشوند كه سودى به حالشان ندارد يك شاهد زنده اين موضوع جنگ بدر است، مىفرمايد:
«در آن دو جمعيت (كه در ميدان جنگ بدر) با هم رو برو شدند نشانه و درس عبرتى براى شما بود» (قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتا).
«يك گروه در راه خدا نبرد مىكرد و گروه ديگر كافر بود» و در راه شيطان و بت (فِئَةٌ تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أُخْرى كافِرَةٌ).
سپس مىافزايد: «آنها (مشركان) اين گروه (مؤمنان) را با چشم خود دو برابر آنچه بودند مشاهده مىكردند» (يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ).
خدا مىخواست قبل از شروع جنگ تعداد مسلمانان در نظر آنان كم جلوه كند تا با غرور و غفلت وارد جنگ شوند- چنانچه در آيه 44 سوره انفال بدان اشاره شده است- و پس از شروع جنگ، دو برابر جلوه كند تا وحشت و اضطراب، آنها را فرا گيرد و منتهى به شكست آنان گردد ولى به عكس خداوند عدد دشمنان را در برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 267
نظر مسلمانان، كم جلوه داد تا بر قدرت و قوت روحيه آنها بيفزايد.
سپس مىافزايد: «خداوند هر كس را بخواهد با يارى خود تقويت مىكند» (وَ اللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشاءُ). در پايان آيه مىفرمايد: «در اين عبرتى است براى صاحبان چشم و بينش» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ).
آرى! آنها كه چشم بصيرت دارند، و حقيقت را آنچنان كه هست مىبينند از اين پيروزى همه جانبه افراد با ايمان درس عبرت مىگيرند و مىدانند سرمايه اصلى پيروزى ايمان است و ايمان.
(آيه 14)- در آيات گذشته سخن از كسانى بود كه تكيه بر اموال و فرزندانشان در زندگى دنيا داشتند و به آن مغرور شدند و خود را از خدا بىنياز دانستند، اين آيه در حقيقت تكميلى است بر آن سخن، مىفرمايد: «امور مورد علاقه، از جمله زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز و چهار پايان و زراعت و كشاورزى در نظر مردم جلوه داده شده است» تا به وسيله آن آزمايش شوند (زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ).
در تفسير آيه آنچه صحيح بنظر مىرسد اين است كه زينتدهنده خداوند است زيرا اوست كه عشق به فرزندان و مال و ثروت را در نهاد آدمى ايجاد كرده تا او را آزمايش كند و در مسير تكامل و تربيت به پيش ببرد.
«ولى اينها سرمايههاى زندگى دنيا است، (و هرگز نبايد هدف اصلى انسان را تشكيل دهد) و سر انجام نيك (و زندگى جاويدان) نزد خداست» (ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ).
درست است كه بدون اين وسايل، نمىتوان زندگى كرد، و حتى پيمودن راه معنويت و سعادت نيز بدون وسايل مادى غير ممكن است اما استفاده كردن از آنها در اين مسير مطلبى است، و دلبستگى فوق العاده و پرستش آنها و هدف نهايى بودن مطلب ديگر- دقت كنيد.
(آيه 15)- با توجه به آنچه در آيه قبل در باره اشياء مورد علاقه انسان در برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 268
زندگى مادى دنيا آمده بود در اينجا در يك مقايسه، اشاره به مواهب فوق العاده خداوند در جهان آخرت و بالاخره قوس صعودى تكامل انسان كرده مىفرمايد:
«بگو: آيا شما را از چيزى آگاه كنم كه از اين (سرمايههاى مادى) بهتر است» (قُلْ أَ أُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِنْ ذلِكُمْ).
سپس به شرح آن پرداخته مىافزايد: «براى كسانى كه تقوا پيشه كردهاند در نزد پروردگارشان باغهايى از بهشت است كه نهرها از زير درختانش جارى است هميشه در آن خواهند بود، و همسرانى پاكيزه و (از همه بالاتر) خوشنودى خداوند نصيب آنها مىشود، و خدا به بندگان بينا است» (لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ).
قرآن مجيد در اين آيه، به افراد با ايمان اعلام مىكند كه اگر به زندگى حلال دنيا قناعت كنند و از لذات نامشروع و هوسهاى سركش و ظلم و ستم به ديگران بپرهيزند، خداوند لذاتى برتر و بالاتر در جهت مادى و معنوى كه از هر گونه عيب و نقص پاك و پاكيزه است نصيب آنها خواهد كرد.
(آيه 16)- در اين آيه به معرفى بندگان پرهيزكار كه در آيه قبل به آن اشاره شده بود پرداخته و شش صفت ممتاز براى آنها بر مىشمرد.
1- نخست اين كه: آنان با تمام دل و جان متوجه پروردگار خويشند و ايمان، قلب آنها را روشن ساخته و به همين دليل در برابر اعمال خويش به شدت احساس مسؤوليت مىكنند، مىفرمايد: «همان كسانى كه مىگويند پروردگارا! ما ايمان آوردهايم، گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگاهدار» (الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ).
2- «آنها كه صبر و استقامت دارند» (الصَّابِرِينَ).
و در برابر حوادث سخت كه در مسير اطاعت پروردگار پيش مىآيد، و همچنين در برابر گناهان و به هنگام پيش آمدن شدايد و گرفتاريهاى فردى و اجتماعى، شكيبايى و ايستادگى به خرج مىدهند. برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 269
3- «آنها كه راستگو و درستكردارند» و آنچه در باطن به آن معتقدند در ظاهر به آن عمل مىكنند و از نفاق و دروغ و تقلب و خيانت دورند (وَ الصَّادِقِينَ).
4- «آنها كه خاضع و فروتن هستند» و در طريق بندگى و عبوديت خدا بر اين كار مداومت دارند (وَ الْقانِتِينَ).
5- «آنها كه در راه خدا انفاق مىكنند» نه تنها از اموال، بلكه از تمام مواهب مادى و معنوى كه در اختيار دارند به نيازمندان مىبخشند (وَ الْمُنْفِقِينَ).
6- «و آنها كه سحرگاهان، استغفار و طلب آمرزش مىكنند» (وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ).
در آن هنگام كه چشمهاى غافلان و بىخبران در خواب است و غوغاهاى جهان مادى فرو نشسته و به همين دليل حالت حضور قلب و توجه خاص به ارزشهاى اصيل در قلب مردان خدا زنده مىشود به پا مىخيزند و در پيشگاه با عظمتش سجده مىكنند و از گناهان خود آمرزش مىطلبند و محو انوار جلال كبريايى او مىشوند.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه مىخوانيم كه فرمود: «هر كس در نماز وتر (آخرين ركعت نماز شب) هفتاد بار بگويد (استغفر اللّه ربّى و اتوب اليه) و تا يك سال اين عمل را ادامه دهد خداوند او را از استغفار كنندگان در سحر «وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ» قرار مىدهد و او را مشمول عفو و رحمت خود مىسازد».
(آيه 18)- به دنبال بحثى كه در باره مؤمنان راستين در آيات قبل آمده بود در اين آيه اشاره به گوشهاى از دلايل توحيد و خداشناسى و بيان روشنى اين راه پرداخته مىگويد: «خداوند (با ايجاد نظام شگرف عالم هستى) گواهى مىدهد كه معبودى جز او نيست» (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«و نيز فرشتگان و صاحبان علم و دانشمندان (هر كدام به گونهاى و با استناد به دليل و آيهاى) به اين امر گواهى مىدهند» (وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ).
«اين در حالى است كه خداوند قيام به عدالت در جهان هستى فرموده» كه اين عدالت نيز نشانه بارز وجود اوست (قائِماً بِالْقِسْطِ). برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 270
آرى! با اين اوصاف كه گفته شد «هيچ معبودى جز او نيست كه هم توانا و هم حكيم است» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
بنابراين شما هم با خداوند و فرشتگان و دانشمندان همصدا شويد و نغمه توحيد سر دهيد.
اين آيه از آياتى است كه همواره مورد توجه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله بوده و كرارا در مواقع مختلف آن را تلاوت مىفرمود. زبير بن عوام مىگويد: «شب عرفه در خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودم، شنيدم كه مكررا اين آيه را مىخواند».
(آيه 19)- روح دين همان تسليم در برابر حق است! بعد از بيان يگانگى معبود به يگانگى دين پرداخته مىفرمايد: «دين در نزد خدا، اسلام است» (إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ).
يعنى آيين حقيقى در پيشگاه خدا همان تسليم در برابر فرمان اوست، و در واقع روح دين در هر عصر و زمان چيزى جز تسليم در برابر حق نبوده و نخواهد بود.
سپس به بيان سر چشمه اختلافهاى مذهبى كه على رغم وحدت حقيقى دين الهى به وجود آمده مىپردازد و مىفرمايد: «آنها كه كتاب آسمانى به آنها داده شده بود در آن اختلاف نكردند مگر بعد از آن كه آگاهى و علم به سراغشان آمد و اين اختلاف به خاطر ظلم و ستم در ميان آنها بود» (وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ).
بنابراين ظهور اختلاف اولا بعد از علم و آگاهى بود و ثانيا انگيزهاى جز طغيان و ظلم و حسد نداشت.
مثلا پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله علاوه بر معجزات آشكار، از جمله قرآن مجيد و دلايل روشنى كه در متن اين آيين آمده، اوصاف و مشخصاتش در كتب آسمانى پيشين كه بخشهايى از آن در دست يهود و نصارى وجود داشت بيان شده بود و به همين دليل دانشمندان آنها قبل از ظهور او بشارت ظهورش را با شوق و تأكيد فراوان مىدادند، اما همين كه مبعوث شد چون منافع خود را در خطر مىديدند از روى طغيان و ظلم و حسد همه را ناديده گرفتند. به همين دليل در پايان آيه سرنوشت آنها و امثال آنها برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 271
را بيان كرده مىگويد: «هر كس به آيات خدا كفر ورزد (خدا حساب او را مىرسد زيرا) خداوند حسابش سريع است» (وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ).
آرى! كسانى كه آيات الهى را بازيچه هوسهاى خود قرار دهند، نتيجه كار خود را در دنيا و آخرت مىبينند.
(آيه 20)- به دنبال بيان سر چشمه اختلافات دينى به گوشهاى از اين اختلاف كه همان بحث و جدال يهود و نصارى، با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بود در اين آيه اشاره مىكند مىفرمايد: «اگر با تو، به گفتگو و ستيز برخيزند (با آنها) مجادله نكن و بگو: من و پيروانم در برابر خداوند، تسليم شدهايم» (فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ).
خداوند در اين آيه به پيامبرش دستور مىدهد كه از بحث و مجادله با آنها دورى كن و به جاى آن براى راهنمايى و قطع مخاصمه «بگو: به آنها كه اهل كتاب هستند (يهود و نصارى) و همچنين درس نخواندهها (مشركان) آيا شما هم (همچون من كه تسليم فرمان حقم) تسليم شدهايد»؟ (وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ أَ أَسْلَمْتُمْ).
«اگر براستى تسليم شوند هدايت يافتهاند، و اگر روى گردان شوند و سرپيچى كنند بر تو ابلاغ (رسالت) است» و تو مسؤول اعمال آنها نيستى (فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ).
بديهى است منظور تسليم زبانى و ادعايى نيست، بلكه منظور تسليم حقيقى و عملى در برابر حق است.
و در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند به اعمال و افكار بندگان خود بيناست» (وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ).
از اين آيه به خوبى روشن مىشود كه روش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هرگز تحميل فكر و عقيده نبوده است. بلكه كوشش و مجاهدت داشته كه حقايق بر مردم روشن شود و سپس آنان را به حال خود وا مىگذاشته كه خودشان تصميم لازم را در پيروى از حق بگيرند.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 272
(آيه 21)- در تعقيب آيه قبل كه بطور ضمنى نشان مىداد يهود و نصارى و مشركانى كه با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به گفتگو و ستيز برخاسته بودند تسليم حق نبودند در اين آيه به بعضى از نشانههاى اين مسأله اشاره مىكند مىفرمايد: «كسانى كه به آيات خدا كافر مىشوند، و پيامبران را به ناحق مىكشند و (همچنين) كسانى را از مردم كه امر به عدل و داد مىكنند به قتل مىرسانند، آنها را به مجازات دردناك (الهى) بشارت بده» (إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ).
در اين آيه به سه گناه بزرگ آنها اشاره شده كه ثابت مىكند آنها تسليم فرمان حق نيستند، بلكه صداى حق گويان را در گلو خفه مىكنند.
(آيه 22)- در آيه قبل به يك كيفر آنها (عذاب اليم) اشاره شد، و در اين آيه به دو كيفر ديگر آنها اشاره مىفرمايد: «آنها كسانى هستند كه اعمال نيكشان در دنيا و آخرت نابود گشته» و اگر اعمال نيكى انجام دادهاند تحت تأثير گناهان بزرگ آنان اثر خود را از دست داده است. (أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ).
ديگر اين كه «آنها در برابر مجازاتهاى سخت الهى هيچ يار و ياور (و شفاعت كنندهاى) ندارند» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ).
(آيه 23)
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده كه: در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله زن و مردى از يهود مرتكب زناى محصنه شدند با اين كه در تورات دستور مجازات سنگباران در باره اين چنين اشخاص داده شده بود، چون آنها از طبقه اشراف بودند بزرگان يهود از اجراى اين دستور در مورد آنها سر باز زدند و پيشنهاد شد كه به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مراجعه كرده داورى طلبند.
پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: همين تورات فعلى ميان من و شما داورى مىكند آنها پذيرفتند. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد قسمتى از تورات را كه آيه «رجم» (سنگباران) در آن بود پيش روى دانشمند يهود «ابن صوريا» بگذارند. او كه قبلا از جريان آگاه شده بود هنگامى كه به اين آيه رسيد دست روى آن گذاشت و جملههاى بعد را خواند «عبد اللّه بن سلام» كه نخست از دانشمندان يهود بود و سپس اسلام اختيار كرده بود برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 273
فورا متوجه پردهپوشى «ابن صوريا» شد و برخاست و دست او را از روى اين جمله برداشت و آن را از متن تورات قرائت كرد، سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد مجازات مزبور طبق آيين آنها در مورد اين دو مجرم اجرا شود. جمعى از يهود خشمناك شدند و اين آيه در باره وضع آنها نازل گرديد.
تفسير:
به دنبال آيات گذشته كه سخن از محاجّه و بحث و گفتگوهاى لجوجانه گروهى از اهل كتاب به ميان آورد، در اينجا روشن مىسازد كه آنها تسليم پيشنهادهاى منطقى نبودند و انگيزههاى اين عمل و نتايج آن را نيز بازگو مىكند.
آيه نخست مىفرمايد: «آيا مشاهده نكردى كسانى را كه بهرهاى از كتاب آسمانى داشتند و دعوت به سوى كتاب الهى شدند تا در ميان آنها داورى كند ولى عدهاى از آنها روى گرداندند و از قبول حق اعراض نمودند» اين در حالى بود كه كتاب آسمانى آنها حكم الهى را بازگو كرده بود و آنها از آن آگاهى داشتند. (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلى كِتابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ).
از جمله «اوتوا نصيبا من الكتاب» بر مىآيد كه تورات و انجيلى كه در دست يهود و نصارى در آن عصر بود، تنها قسمتى از آن بود و احتمالا قسمت بيشتر از اين دو كتاب آسمانى، از ميان رفته يا تحريف شده بود.
آرى! آنها به همان حكم موجود در كتاب مذهبى خويش نيز گردن ننهادند و با بهانهجويى و مطالب بىاساس از اجراى حدود الهى سرپيچى كردند.
(آيه 24)- در اين آيه دليل مخالفت و سرپيچى آنها را شرح مىدهد كه آنها بر اساس يك فكر باطل معتقد بودند از نژاد ممتازى هستند (همان گونه كه امروز نيز چنين فكر مىكنند) به همين دليل براى خود مصونيتى در مقابل مجازات الهى قائل بودند. لذا قرآن مىگويد: اين اعمال و رفتار به خاطر آن است كه «گفتند: جز چند روزى آتش دوزخ به ما نمىرسد» و اگر مجازاتى داشته باشيم بسيار محدود است (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ).
سپس مىافزايد: آنها اين امتيازات دروغين را به خدا نسبت مىدادند «و اين برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 274
افتراء و دروغى را كه به خدا بسته بودند آنها را در دينشان مغرور ساخته بود» (وَ غَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ).
(آيه 25)- در اين آيه، خط بطلان بر تمام اين ادعاهاى واهى و خيالات باطل مىكشد و مىگويد: «پس چگونه خواهد بود هنگامى كه آنها را در روزى كه در آن شكى نيست جمع كنيم، و به هر كس آنچه را به دست آورده، داده شود و به آنها ستم نخواهد شد» (فَكَيْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).
آرى! در آن روز همه در دادگاه عدل الهى حاضر خواهند شد، و هر كس نتيجه كشته خود را درو مىكند، و آن روز است كه مىفهمند هيچ امتيازى بر ديگران ندارند.
(آيه 26)
شأن نزول:
هنگامى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مكه را فتح نمود، به مسلمانان نويد داد كه به زودى كشور ايران و روم نيز زير پرچم اسلام قرار خواهد گرفت، منافقان كه دلهايشان به نور ايمان روشن نشده بود و روح اسلام را درك نكرده بودند، اين مطلب را اغراق آميز تلقى كرده و با تعجب گفتند: محمد صلّى اللّه عليه و آله به مدينه و مكه قانع نيست و طمع در فتح ايران و روم دارد، در اين هنگام آيه نازل شد.
تفسير:
همه چيز به دست اوست- در آيات قبل سخن از امتيازاتى بود كه اهل كتاب (يهود و نصارى) براى خود قائل بودند و خود را از خاصّان خداوند مىپنداشتند، خداوند در اين آيه و آيه بعد ادعاى باطل آنان را با اين بيان جالب، رد مىكند مىفرمايد: «بگو: بار الها! مالك ملكها تويى، تو هستى كه به هر كس بخواهى و شايسته بدانى حكومت مىبخشى و از هر كس بخواهى حكومت را جدا مىسازى» (قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ).
«هر كس را بخواهى بر تخت عزت مىنشانى، و هر كس را اراده كنى بر خاك مذلت قرار مىدهى» (وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ).
و در يك جمله «كليد تمام خوبيها به دست تواناى توست، زيرا تو به هر چيز توانايى» (بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
ناگفته پيداست كه منظور از اراده و مشيت الهى در اين آيه اين نيست كه بدون برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 275
حساب و بىدليل چيزى را به كسى مىبخشد و يا از او مىگيرد بلكه مشيت او از روى حكمت و مراعات نظام و مصلحت و حكمت جهان آفرينش و عالم انسانيت است و گاه اين حكومتها به خاطر شايستگيها است، و گاه حكومت ظالمان هماهنگ ناشايستگى امتهاست.
خلاصه اينكه خواست خداوند همان است كه در عالم اسباب آفريده تا چگونه ما از عالم اسباب استفاده كنيم.
(آيه 27)- در اين آيه براى تكميل معنى فوق و نشان دادن حاكميت خداوند بر تمام عالم هستى مىافزايد: «شب را در روز داخل مىكنى و روز را در شب و موجود زنده را از مرده خارج مىسازى و مرده را از زنده، و به هر كس اراده كنى بدون حساب روزى مىبخشى» (تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ).
و اينها نشانه بارزى از قدرت مطلقه اوست.
منظور از دخول شب در روز و روز در شب همان تغيير محسوسى است كه در شب و روز در طول سال مشاهده مىكنيم، اين تغيير بر اثر انحراف محور كره زمين نسبت به مدار آن كه كمى بيش از 23 درجه است، و تفاوت زاويه تابش خورشيد مىباشد و اين تدريجى بودن تغيير شب و روز آثار سودمندى در زندگانى انسان و موجودات كره زمين دارد زيرا پرورش گياهان و بسيارى از جانداران در پرتو نور و حرارت تدريجى آفتاب صورت مىگيرد.
منظور از بيرون آوردن «زنده» از «مرده» همان پيدايش حيات از موجودات بىجان است، زيرا مىدانيم آن روز كه زمين آماده پذيرش حيات شد موجودات زنده از مواد بىجان به وجود آمدند، از اين گذشته دائما در بدن ما و همه موجودات زنده عالم، مواد بىجان، جزو سلولها شده، تبديل به موجودات زنده مىگردند.
پيدايش مردگان از موجودات زنده، نيز دائما در مقابل چشم ما مجسم است.
(آيه 28)- پيوند با بيگانگان ممنوع! در آيات گذشته سخن از اين بود كه عزت و ذلت و تمام خيرات به دست خداست و در اين آيه به همين مناسبت برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 276
مؤمنان را از دوستى با كافران شديدا نهى مىكند، مىفرمايد: «افراد با ايمان نبايد غير از مؤمنان (يعنى) كافران را دوست و ولى و حامى خود انتخاب كنند» (لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ).
«و هر كس چنين كند در هيچ چيز از خداوند نيست» و رابطه خود را بكلى از پروردگارش گسسته است (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ).
اين آيه در واقع يك درس مهم سياسى- اجتماعى به مسلمانان مىدهد كه بيگانگان را به عنوان دوست و حامى و يار و ياور هرگز نپذيرند.
سپس به عنوان يك استثنا از اين قانون كلى مىفرمايد: «مگر اين كه از آنها بپرهيزيد و تقيه كنيد» (إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً).
همان تقيهاى كه براى حفظ نيروها و جلوگيرى از هدر رفتن قوا و امكانات و سر انجام پيروزى بر دشمن است.
مسأله تقيه در جاى خود يك حكم قاطع عقلى و موافق فطرت انسانى است.
و در پايان آيه، هشدارى به همه مسلمانان داده مىفرمايد: «خداوند شما را از (نافرمانى) خود بر حذر مىدارد، و بازگشت (همه شما) به سوى خداست» (وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ).
دو جمله فوق بر مسأله تحريم دوستى با دشمنان خدا تأكيد مىكند، از يك سو مىگويد از مجازات و خشم و غضب خداوند بپرهيزيد، و از سوى ديگر مىفرمايد: «اگر مخالفت كنيد بازگشت همه شما به سوى اوست و نتيجه اعمال خود را خواهيد گرفت».
(آيه 29)- در آيه قبل، دوستى و همكارى با كافران و دشمنان خدا شديدا مورد نهى واقع شده، در اين آيه به كسانى كه ممكن است از حكم تقيه سوء استفاده كنند، هشدار داده مىفرمايد: «بگو: اگر آنچه را در سينههاى شماست، پنهان سازيد يا آشكار كنيد، خداوند آن را مىداند» (قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ).
نه تنها اسرار درون شما را مىداند بلكه «آنچه را كه در آسمانها و آنچه را در برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 277
زمين است (نيز) مىداند (و علاوه بر اين آگاهى وسيع) خداوند بر هر چيزى تواناست» (وَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
(آيه 30)- اين آيه تكميلى است بر آنچه در آيه قبل آمد، و از حضور اعمال نيك و بد در قيامت پرده بر مىدارد، مىفرمايد: «به ياد آوريد روزى را كه هر كس آنچه را از كار نيك انجام داده حاضر مىبيند و همچنين آنچه را از كار بد، انجام داده است» (يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ).
«در حالى كه دوست مىدارد ميان او و آن اعمال بد فاصله زمانى زيادى باشد» (تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً).
در پايان آيه، باز براى تأكيد بيشتر مىفرمايد: «خداوند شما را از (نافرمانى) خويش بر حذر مىدارد و در عين حال خدا نسبت به همه بندگان مهربان است» (وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ).
در واقع اين جمله معجونى است از بيم و اميد، از يك سو اعلام خطر مىكند و هشدار مىدهد، از سوى ديگر بندگان را به لطفش اميدوار مىسازد تا تعادلى ميان خوف و رجا كه عامل مهم تربيت انسان است برقرار شود.
(
ويژگيهاى سوره حمد:
1- اين سوره اساسا با سورههاى ديگر قرآن از نظر لحن و آهنگ فرق روشنى دارد زيرا در اين سوره خداوند طرز مناجات و سخن گفتن با او را به بندگانش آموخته است. آغاز اين سوره با حمد و ستايش پروردگار شروع و با ابراز ايمان به مبدء و معاد (خداشناسى و ايمان به رستاخيز) ادامه و با تقاضاها و نيازهاى بندگان پايان مىگيرد.
2- سوره حمد، اساس قرآن است، در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله مىخوانيم كه: «الحمد امّ القرآن» و اين به هنگامى بود كه «جابر بن عبد اللّه انصارى» خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله رسيد، پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به او فرمود: «آيا برترين سورهاى را كه خدا در كتابش نازل كرده به تو تعليم كنم». جابر عرض كرد آرى پدر و مادرم به فدايت باد، به من تعليم كن، پيامبر صلّى اللّه عليه و اله سوره حمد كه امّ الكتاب است به او آموخت.
سپس اضافه فرمود: «اين سوره شفاى هر دردى است مگر مرگ».
«امّ» به معنى اساس و ريشه است.
شايد به همين دليل «ابن عباس» مفسر معروف مىگويد: «هر چيزى اساس و شالودهاى دارد ... و اساس و زير بناى قرآن، سوره حمد است».
3- در آيات قرآن سوره حمد به عنوان يك موهبت بزرگ به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 24
معرفى شده، و در برابر كل قرآن قرار گرفته است، آنجا كه مىفرمايد: «ما به تو سوره حمد كه هفت آيه است و دوبار نازل شده داديم همچنين قرآن بزرگ بخشيديم» «1».
محتواى سوره حمد:
از يك نظر اين سوره به دو بخش تقسيم مىشود، بخشى از حمد و ثناى خدا سخن مىگويد و بخشى از نيازهاى بنده.
در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مىخوانيم: خداوند متعال چنين فرموده: «من سوره حمد را ميان خود و بندهام تقسيم كردم نيمى از آن براى من و نيمى از آن براى بنده من است. و بنده من حق دارد هر چه را مىخواهد از من بخواهد «2».
در فضيلت اين سوره
از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله نقل شده: «هر مسلمانى سوره حمد را بخواند پاداش او باندازه كسى است كه دو سوم قرآن را خوانده (و طبق نقل ديگرى پاداش كسى است كه تمام قرآن را خوانده باشد) و گوئى به هر فردى از مردان و زنان مؤمن هديهاى فرستاده است».
همچنين در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «شيطان چهار بار فرياد كشيد و ناله سر داد نخستين بار روزى بود كه از درگاه خداوند رانده شد، سپس هنگامى بود كه از بهشت به زمين تنزل يافت، سومين بار هنگام بعثت محمد صلّى اللّه عليه و اله بعد از فترت پيامبران بود و آخرين بار زمانى بود كه سوره «حمد» نازل شد»!
چرا نام اين سوره فاتحة الكتاب است؟
«فاتحة الكتاب» به معنى آغازگر كتاب (قرآن) است، و از روايات استفاده مىشود كه اين سوره در زمان خود پيامبر صلّى اللّه عليه و اله نيز به همين نام شناخته مىشده است.
از اينجا دريچهاى به سوى مسأله مهمّى از مسائل اسلامى گشوده مىشود و آن اينكه بر خلاف آنچه در ميان گروهى مشهور است كه قرآن در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به صورت پراكنده بود، بعد در زمان ابو بكر يا عمر يا عثمان جمع آورى شد، قرآن در زمان خود پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به همين صورت امروز جمع آورى شده بود
__________________________________________________
(1) رجوع كنيد به «تفسير نمونه» جلد يازدهم، ذيل آيه 87 سوره «حجر».
(2) نقل از «تفسير الميزان» جلد اول صفحه 37، البته به خاطر طولانى بودن حديث قسمتى از آن ذكر شد.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 25
و سر آغازش همين سوره حمد بوده است، مدارك متعددى در دست است كه قرآن به صورت مجموعهاى كه در دست ماست در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و به فرمان او جمع آورى شده بود «على بن ابراهيم» از امام صادق عليه السّلام نقل كرده كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله به على عليه السّلام فرمود: «قرآن در قطعات حرير و كاغذ و امثال آن پراكنده است آن را جمع آورى كنيد».
سپس اضافه مىكند: على عليه السّلام از آن مجلس برخاست و آن را در پارچه زرد رنگى جمع آورى نمود سپس بر آن مهر زد.
به علاوه حديث مشهور «ثقلين» كه شيعه و سنّى آن را نقل كردهاند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله فرمود من از ميان شما مىروم و دو چيز گرانبها را به يادگار مىگذارم «كتاب خدا» و «خاندانم» خود نشان مىدهد كه قرآن به صورت يك كتاب جمع آورى شده بود.
و در پاسخ اين سؤال كه در ميان گروهى از دانشمندان معروف است كه قرآن پس از پيامبر جمع آورى شده (به وسيله على عليه السّلام يا كسان ديگر) بايد گفت:
قرآنى كه على عليه السّلام جمعآورى كرد تنها خود قرآن نبود بلكه مجموعهاى بود از قرآن و تفسير و شأن نزول آيات و مانند آن.
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
(آيه 1)- ميان همه مردم جهان رسم است كه هر كار مهم و پر ارزشى را به نام بزرگى از بزرگان آغاز مىكنند، يعنى آن كار را با آن شخصيت مورد نظر از آغاز ارتباط مىدهند. ولى آيا بهتر نيست كه براى پاينده بودن يك برنامه و جاويد ماندن يك تشكيلات، آن را به موجود پايدار و جاويدانى ارتباط دهيم كه فنا در ذات او راه ندارد، از ميان تمام موجودات آنكه ازلى و ابدى است تنها ذات پاك خداست و به همين دليل بايد همه چيز و هر كار را با نام او آغاز كرد و از او استمداد نمود لذا در نخستين آيه قرآن مىگوئيم: «بنام خداوند بخشنده بخشايشگر» (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ). برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 26
و در حديث معروفى از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مىخوانيم: كلّ امر ذى بال لم يذكر فيه اسم اللّه فهو ابتر: «هر كار مهمى كه بدون نام خدا شروع شود بى فرجام است».
و نيز امام باقر عليه السّلام مىفرمايد: «سزاوار است هنگامى كه كارى را شروع مىكنيم، چه بزرگ باشد چه كوچك، بسم اللّه بگوئيم تا پر بركت و ميمون باشد».
كوتاه سخن اينكه: پايدارى و بقاء عمل بسته به ارتباطى است كه با خدا دارد به همين مناسبت خداوند به پيامبر دستور مىدهد كه در آغاز شروع تبليغ اسلام اين وظيفه خطير را با نام خدا شروع كند: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ (سوره علق آيه 1)، و مىبينيم حضرت نوح در آن طوفان سخت و عجيب هنگام سوار شدن بر كشتى براى پيروزى بر مشكلات به ياران خود دستور مىدهد كه در هنگام حركت و در موقع توقف كشتى «بسم اللّه» بگويند (سوره هود آيه 41 و 48).
و آنها نيز اين سفر را سر انجام با موفقيت و پيروزى پشت سر گذاشتند.
و نيز سليمان در نامهاى كه به ملكه سبا مىنويسد سر آغاز آن را «بِسْمِ اللَّهِ» قرار مىدهد (سوره نحل آيه 30).
روى همين اصل، تمام سورههاى قرآن- با بسم اللّه آغاز مىشود تا هدف اصلى از آغاز تا انجام با موفقيت و پيروزى و بدون شكست انجام شود و تنها سوره توبه است كه بسم اللّه در آغاز آن نمىبينيم چرا كه سوره توبه با اعلان جنگ به جنايتكاران مكّه و پيمان شكنان آغاز شده، و اعلام جنگ با توصيف خداوند به «رحمان و رحيم» سازگار نيست.
نكتهها:
1- آيا بسم اللّه جزء سوره است؟
در ميان دانشمندان و علماء شيعه اختلافى نيست كه بسم اللّه جزء سوره حمد و همه سورههاى قرآن است، اصولا ثبت «بسم اللّه» در آغاز همه سورهها، خود گواه زنده اين امر است، زيرا مىدانيم در متن قرآن چيزى اضافه نوشته نشده است، و ذكر «بسم اللّه» در آغاز سورهها از زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و اله تاكنون معمول بوده است. به علاوه سيره مسلمين همواره بر اين بوده كه هنگام تلاوت قرآن بسم اللّه را در آغاز هر سورهاى مىخواندند، و متواترا نيز ثابت برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 27
شده كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله آن را تلاوت مىفرمود، چگونه ممكن است چيزى جزء قرآن نباشد و پيامبر و مسلمانان همواره آن را ضمن قرآن بخوانند و بر آن مداومت كنند.
به هر حال مسأله آنقدر روشن است كه مىگويند: يك روز معاويه در دوران حكومتش در نماز جماعت بسم اللّه را نگفت، بعد از نماز جمعى از مهاجران و انصار فرياد زدند أسرقت أم نسيت؟ آيا بسم اللّه را دزديدى يا فراموش كردى!
2- اللّه جامعترين نام خداست:
زيرا بررسى نامهاى خدا كه در قرآن مجيد و يا ساير منابع اسلامى آمده نشان مىدهد كه هر كدام از آن يك بخش خاص از صفات خدا را منعكس مىسازد، تنها نامى كه جامع صفات جلال و جمال است همان «اللّه» مىباشد. به همين دليل اسماء ديگر خداوند غالبا به عنوان صفت براى كلمه «اللّه» گفته مىشود به عنوان نمونه: «غفور» و «رحيم» كه به جنبه آمرزش خداوند اشاره مىكند (فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)- سوره بقره آيه 266.
«سميع» اشاره به آگاهى او از مسموعات، و «عليم» اشاره به آگاهى او از همه چيز است (فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)- بقره: 227.
و در يك آيه بسيارى از اين اسماء، وصف «اللّه» قرار مىگيرند. هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ:
«اوست اللّه كه معبودى جز وى نيست، اوست حاكم مطلق، منزه از ناپاكيها، از هر گونه ظلم و بيدادگرى، ايمنى بخش، نگاهبان همه چيز، توانا و شكست ناپذير، قاهر بر همه موجودات، و با عظمت».
يكى از شواهد جامعيت اين نام آن است كه ابراز ايمان و توصيه تنها با جمله لا اله الّا اللّه مىتوان كرد.
3- رحمت عام و خاص خدا:
مشهور در ميان گروهى از مفسران اين است كه صفت «رحمان» اشاره به رحمت عام خداست كه شامل دوست و دشمن، مؤمن و كافر و نيكوكار و بدكار مىباشد، زيرا «باران رحمت بىحسابش همه را رسيده، و خوان نعمت بىدريغش همه جا كشيده».
ولى «رحيم» اشاره به رحمت خاص پروردگار است كه ويژه بندگان مطيع برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 28
و صالح و فرمانبردار است. و تنها چيزى كه ممكن است اشاره به اين مطلب باشد آن است كه «الرَّحْمنِ» در همه جا در قرآن به صورت مطلق آمده است كه نشانه عموميت آن است، در حالى كه «الرَّحِيمِ» گاهى به صورت مقيد ذكر شده كه دليل بر خصوصيت آن است مانند (وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً) «خداوند نسبت به مؤمنان رحيم است» (احزاب: 43).
در روايتى نيز از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «خداوند معبود همه چيز است، نسبت به تمام مخلوقاتش رحمان، و نسبت به خصوص مؤمنان رحيم است».
4- چرا صفات ديگر خدا در «بسم اللّه» نيامده است؟
و تنها روى صفت «رحمانيت و رحيميّت» او تكيه مىشود. امّا با توجه به يك نكته، پاسخ اين سؤال روشن مىشود و آن اينكه در آغاز هر كار لازم است از صفتى استمداد كنيم كه آثارش بر سراسر جهان پرتوافكن است، همه موجودات را فرا گرفته و گرفتاران را در لحظات بحرانى نجات بخشيده است.
بهتر است اين حقيقت را از زبان قرآن بشنويد آنجا كه مىگويد: وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ «رحمت من همه چيز را فرا گرفته است» (اعراف- 156).
از سوى ديگر مىبينيم پيامبران براى نجات خود از چنگال حوادث سخت و دشمنان خطرناك دست به دامن رحمت خدا مىزدند، در مورد «هود» و پيروانش مىخوانيم: فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا: «هود و پيروانش را به وسيله رحمت خويش (از چنگال دشمنان) رهائى بخشيديم» (اعراف- 72).
پس اساس كار خداوند بر رحمت است و مجازات جنبه استثنائى دارد چنانكه در دعا مىخوانيم: يا من سبقت رحمته غضبه «اى خدائى كه رحمتت بر غضبت پيشى گرفته است». انسانها نيز بايد در برنامه زندگى اساس و پايه كار را بر رحمت و محبت قرار دهند و توسل به خشونت را براى مواقع ضرورت بگذارند.
(آيه 2)- بعد از «بسم اللّه» كه آغازگر سوره بود، نخستين وظيفه بندگان آن است كه به ياد مبدء بزرگ عالم هستى و نعمتهاى بىپايانش بيفتند، همان نعمتهاى فراوانى كه راهنماى ما در شناخت پروردگار و انگيزه مادر راه عبوديت است. برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 29
اينكه مىگوئيم: انگيزه، به خاطر آن است كه هر انسانى به هنگامى كه نعمتى به او مىرسد فورا مىخواهد، بخشنده نعمت را بشناسد، و طبق فرمان فطرت به سپاسگزارى برخيزد و حق شكر او را ادا كند به همين جهت علماى علم كلام (عقائد) در نخستين بحث اين علم «وجوب شكر منعم» را كه يك فرمان فطرى و عقلى است به عنوان انگيزه خداشناسى، يادآور مىشوند.
و اينكه مىگوئيم: راهنماى ما در شناخت پروردگار نعمتهاى اوست، زيرا بهترين و جامعترين راه براى شناخت مبدء، مطالعه در اسرار آفرينش و رازهاى خلقت و مخصوصا وجود نعمتها در رابطه با زندگى انسانها است.
به اين دو دليل سوره فاتحة الكتاب با اين جمله شروع مىشود «حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است» (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ).
«حمد» در لغت به معنى ستايش كردن در برابر كار يا صفت نيك اختيارى است.
1- هر انسانى كه سر چشمه خير و بركتى است و هر پيامبر و رهبر الهى كه نور هدايت در دلها مىپاشد، هر شخص سخاوتمندى كه بخشش مىكند، و هر طبيبى كه مرهمى بر زخم جانكاهى مىنهد، ستايش آنها از ستايش خدا سر چشمه مىگيرد، چرا كه همه اين مواهب در اصل از ناحيه ذات پاك او است، و نيز اگر خورشيد نورافشانى مىكند، ابرها باران مىبارند، و زمين بركاتش را به ما تحويل مىدهد، همه از ناحيه او است.
2- جالب اينكه «حمد» تنها در آغاز كار نيست، بلكه پايان كارها نيز چنانكه قرآن به ما تعليم مىدهد با حمد خواهد بود، در مورد بهشتيان مىخوانيم: «سخن آنها در بهشت نخست منزه شمردن خداوند از هر عيب و نقص و تحيت آنها سلام، و آخرين سخنشان الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ است». (يونس: 10) 3- امّا كلمه «ربّ» در اصل به معنى مالك و صاحب چيزى است كه به تربيت و اصلاح آن مىپردازد. برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 30
4- كلمه «الْعالَمِينَ» جمع «عالم» است و عالم به معنى مجموعهاى است از موجودات مختلف و هنگامى كه به صورت «عالمين» جمع بسته مىشود اشاره به تمام مجموعههاى اين جهان است.
در روايتى از على عليه السّلام چنين مىخوانيم كه در ضمن تفسير آيه «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» فرمود: «رَبِّ الْعالَمِينَ اشاره به مجموع همه مخلوقات است اعم از موجودات بيجان و جاندار».
(آيه 3)- «خداوندى كه بخشنده و بخشايشگر است» و رحمت عام و خاصش همه را رسيده. (الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ).
معنى «رحمن» و «رحيم» و همچنين تفاوت ميان اين دو كلمه را در تفسير «بسم اللّه» خوانديم. نكتهاى كه بايد اضافه كنيم اين است كه اين دو صفت در نمازهاى روزانه ما حد اقل 30 بار تكرار مىشوند (در هر يك از دو ركعت اول نماز دوازده بار) و به اين ترتيب 60 مرتبه خدا را به صفت رحمتش مىستائيم. و اين درسى است براى همه انسانها كه خود را در زندگى بيش از هر چيز به اين اخلاق الهى متخلق كنند.
به علاوه اشارهاى است به اين واقعيت كه اگر ما خود را عبد و بنده خدا مىدانيم مبادا رفتار مالكان بىرحم نسبت به بردگانشان در نظرها تداعى شود.
نكته ديگر اينكه «رحمان و رحيم» بعد از «رَبِّ الْعالَمِينَ» اشاره به اين است كه ما در عين قدرت نسبت به بندگان خويش، با مهربانى و لطف رفتار مىكنيم.
(آيه 4)- دومين اصل مهم اسلام يعنى قيامت و رستاخيز: «خداوندى كه مالك روز جزاست» (مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ).
در اينجا تعبير به «مالكيت خداوند» شده است، كه نهايت سيطره و نفوذ او را بر همه چيز و همه كس در آن روز مشخص مىكند، روزى كه همه انسانها در آن دادگاه بزرگ براى حساب. حاضر مىشوند و در برابر مالك حقيقى خود قرار مىگيرند، تمام گفتهها و كارها و حتى انديشههاى خود را حاضر مىبينند، هيچ چيز حتى به اندازه سر سوزنى نابود نشده و به دست فراموشى نيفتاده است، برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 31
و اكنون اين انسان است كه بايد بار همه مسئوليتهاى اعمال خود را بردوش كشد! حتى در آنجا كه بنيانگزار سنت و برنامهاى است، باز بايد سهم خويش را از مسئوليت بپذيرد! بدون شك مالكيت خداوند نسبت به جهان هستى مالكيت حقيقى است نه مالكيت اعتبارى نظير مالكيت ما نسبت به آنچه در اين جهان ملك ما است.
و به تعبير ديگر اين مالكيت نتيجه خالقيت و ربوبيت است، آنكس كه موجودات را آفريده و لحظه به لحظه فيض وجود هستى به آنها مىبخشد، مالك حقيقى موجودات است.
و در پاسخ اين سؤال كه مگر خداوند مالك تمام اين جهان نيست كه ما از او تعبير به «مالك روز جزا» مىكنيم؟ بايد بگوئيم: مالكيت خداوند گر چه شامل «هر دو جهان» مىباشد، اما بروز و ظهور اين مالكيت در قيامت بيشتر است، چرا كه در آن روز همه پيوندهاى مادى و مالكيتهاى اعتبارى بريده مىشود، و هيچ كس در آنجا چيزى از خود ندارد، حتّى اگر شفاعتى صورت گيرد باز به فرمان خداست.
اعتقاد به روز رستاخيز، اثر فوق العاده نيرومندى در كنترل انسان در برابر اعمال نادرست و ناشايست دارد و يكى از علل جلوگيرى كردن نماز از فحشاء و منكرات همين است كه نماز انسان را هم به ياد مبدئى مىاندازد كه از همه كار او با خبر است و هم به ياد دادگاه بزرگ عدل خدا.
در حديثى از امام سجّاد عليه السّلام مىخوانيم: هنگامى كه به آيه «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» مىرسيد، آنقدر آن را تكرار مىكرد كه نزديك بود روح از بدنش پرواز كند.
امّا كلمه «يَوْمِ الدِّينِ»: در قرآن در تمام موارد به معنى قيامت آمده است، و اينكه چرا آن روز، روز دين معرفى شده؟ به خاطر اين است كه آن روز روز جزا است و «دين» در لغت به معنى «جزا» مىباشد، و روشنترين برنامهاى كه در قيامت اجرا مىشود همين برنامه جزا و كيفر و پاداش است.
(آيه 5)- انسان در پيشگاه خدا: از اينجا گوئى «بنده» پروردگار خود را مخاطب ساخته نخست از عبوديت خويش در برابر او، و سپس از امدادها برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 32
و كمكهاى او سخن مىگويد: «تنها تو را مىپرستم و تنها از تو يارى مىجويم» (إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ).
در واقع آيات گذشته سخن از توحيد ذات و صفات مىگفت و در اينجا سخن از توحيد عبادت، و توحيد افعال است. توحيد عبادت آن است كه هيچ كس و هيچ چيز را شايسته پرستش جز ذات خدا ندانيم تنها به فرمان او گردن نهيم، و از بندگى و تسليم در برابر غير ذات او بپرهيزيم، توحيد افعال آن است كه تنها مؤثر حقيقى را در عالم او بدانيم، نه اينكه دنبال سبب نرويم بلكه معتقد باشيم هر سببى هر تأثيرى دارد به فرمان خداست. اين تفكر و اعتقاد انسان را از همه كس و همه موجودات بريده و تنها به خدا پيوند مىدهد.
(آيه 6)- «ما را به راه راست هدايت فرما» (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ).
پس از اظهار تسليم در برابر پروردگار و وصول بر مرحله عبوديت و استمداد از ذات پاك او نخستين تقاضاى بنده اين است كه او را به راه راست، راه پاكى و نيكى، راه عدل و داد، و راه ايمان و عمل صالح هدايت فرمايد، در اينجا اين سؤال كه چرا ما همواره درخواست هدايت به صراط مستقيم از خدا مىكنيم مگر ما گمراهيم! مطرح مىشود. وانگهى اين سخن از پيامبر و امامان كه نمونه انسان كامل بودند چه معنى دارد؟! در پاسخ مىگوئيم: انسان در مسير هدايت هر لحظه بيم لغزش و انحراف در باره او مىرود، به همين دليل بايد خود را در اختيار پروردگار بگذارد و تقاضا كند كه او را بر راه راست ثابت نگهدارد. دوم اينكه، هدايت همان پيمودن طريق تكامل است كه انسان تدريجا مراحل نقصان را پشت سر بگذارد و به مراحل بالاتر برسد. بنابراين جاى تعجب نيست كه حتى پيامبران و امامان از خدا تقاضاى هدايت «صراط مستقيم» كنند، چه اينكه كمال مطلق تنها خدا است، و همه بدون استثناء در مسير تكاملند، چه مانعى دارد كه آنها نيز تقاضاى درجات بالاترى را از خدا بنمايند.
امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه مىفرمايد: «خداوندا! ما را بر راهى كه به برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 33
محبت تو مىرسد و به بهشت واصل مىگردد، و مانع از پيروى هوسهاى كشنده و آراء انحرافى و هلاك كننده است ثابت بدار».
صراط مستقيم چيست؟ «صراط مستقيم» همان آئين خدا پرستى و دين حق و پايبند بودن به دستورات خداست، چنانكه در سوره انعام آيه 161 مىخوانيم: «بگو: خداوند مرا به صراط مستقيم هدايت كرده، به دين استوار آئين ابراهيم كه هرگز به خدا شرك نورزيد».
دو خط انحرافى! «مرا به راه كسانى هدايت فرما كه آنان را مشمول انواع نعمتهاى خود قرار دادى (نعمت هدايت، نعمت توفيق، نعمت رهبرى مردان حق و نعمت علم و عمل و جهاد و شهادت) نه آنها كه بر اثر اعمال زشت و انحراف عقيده غضب تو دامنگيرشان شد و نه آنها كه جاده حق را رها كرده و در بيراههها گمراه و سرگردان شده» (صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ).
در حقيقت خدا به ما دستور مىدهد طريق و خط پيامبران و نيكوكاران و آنها كه مشمول نعمت و الطاف او شدهاند را بخواهيم و به ما هشدار مىدهد كه در برابر شما هميشه دو خط انحرافى قرار دارد، خط «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» و خط «الضَّالِّينَ».
1- «الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» كيانند؟
سوره نساء آيه 69 اين گروه را تفسير كرده است: «كسانى كه دستورات خدا و پيامبر را اطاعت كنند، خدا آنها را با كسانى قرار مىدهد كه مشمول نعمت خود ساخته، از پيامبران و رهبران صادق و راستين و جانبازان و شهيدان راه خدا و افراد صالح، و اينان رفيقان خوبى هستند». بنابراين ما در سوره حمد از خدا مىخواهيم كه در خط اين چهار گروه قرار گيريم كه در هر مقطع زمانى بايد در يكى از اين خطوط، انجام وظيفه كنيم و رسالت خويش را ادا نمائيم.
2- «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» و «الضَّالِّينَ» كيانند؟
از موارد استعمال اين دو كلمه در قرآن مجيد چنين استفاده مىشود كه «الضَّالِّينَ» گمراهان عادى هستند، و «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» گمراهان لجوج و منافق، به همين دليل در بسيارى از موارد، برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 34
غضب و لعن خداوند در مورد آنها ذكر شده.
در آيه 6 سوره فتح آمده است: «خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك و آنها را كه در باره خدا گمان بد مىبرند مورد غضب خويش قرار مىدهد، و آنها را لعن مىكند، و از رحمت خويش دور مىسازد، و جهنم را براى آنان آماده ساخته است».
به هر حال «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» آنها هستند كه علاوه بر كفر، راه لجاجت و عناد و دشمنى با حق را مىپيمايند و حتّى از اذيت و آزار رهبران الهى و پيامبران در صورت امكان فرو گذار نمىكنند.
پايان سوره حمد