يأس از رحمت خدا و بخشايش او، نقطه مقابل رجاء و اميدوارى به پروردگار و منشأ آن در باور نادرست است. اگر كسى عقيدهاش نسبت به خداوند ناقص باشد و رحمت بىپايان و قدرت بىنهايت او را نشناسد نااميد مىشود. چنين نقصى در خداباورى، انسان را به كفر مىكشاند و حتى مىتوان گفت يأس كامل فقط براى كافر قابل تصور است و هيچ مؤمنى دچار آن نمىشود. در قرآن كريم آمده است:
لا تايئسوا من روح الله انه لا يأيئس من روح الله الا القوم الكافرون (180)
از رحمت خدا نوميد نباشيد، زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت خدا نوميد نمىشود.
دومين باور نادرستى كه به يأس مىانجامد، اعتقاد به اين است كه اعمال ما مستقلا موجب رستگارى ما مىشوند. خداوند، جهان را به گونهاى آفريده است كه نظم آن از طريق رابطه على برقرار است و سنت او بر اين است كه امور را به واسطه اسباب آنها پديد آورد. ولى توحيد راستين از ان كسى است كه معتقد است تأثير اسباب و وسايط وابسته به اراده خداوند است؛ به طورى كه اگر اراده او تعلق نگيرد اسباب، تأثير خود را از دست مىدهند. اگر كسى معتقد شود كه رستگارى انسان نتيجه قطعى عمل اوست، از دو حال خارج نمىشود: يا به عمل صالح روى مىآورد كه در اين صورت در خطر عجب و ايمنى از مكر خداست. چنان كه در روايت آمده است:
لو لم تذنبوا لخشيت عليكم ما هو شر من الذنوب، قيل ما هو؟ قال: العجب؛ (181)
اگر گناه نمىكرديد بر شما از چيزى بدتر از گناهان بيمناك مىشدم پرسيدند آن چه از گناه بدتر است چيست؟ فرمود: عجب.
و يا عمل صالح را ترك مىكند، كه در اين حالت چون خود را از دست خالى مىبيند و علت رستگارى را مفقود مىداند نوميد مىشود. علت اصيل و واقعى رستگارى، خداوند است و عمل ما واسطه و بهانه جريان اراده خداوند است. وساطت اين واسطه نيز به اراده خداست. اگر خدا بخواهد اعمال ما در رستگاريمان اثر خواهد گذاشت. اين بدان معنا نيست كه خداوند در بخشودن بندگان و رستگار كردن آنان نيازمند واسطه است، بلكه اگر اراده او تعلق گيرد بدون مهيا بودن اسباب، انسان رستگار مىشود. در روايت آمده است:
اعملوا و أبشروا و اعلموا ان احداً لن ينجيه عمله؛ (182)
عمل كنيد و شاد باشيد و بدانيد كه هيچ كس را عملش نجات نمىدهد.
اين روايت مىتواند به دو نكته اشاره داشته باشد: اول آن كه اعمال ما در مقايسه با عظمت خداوند و نعمت رستگارى او چنان ناچيز، يا ناقص و ناخالص است كه نمىتوان آن را سبب نجات دانست؛ دوم اين كه عمل هيچ كس بدون اراده خداوند تأثيرى ندارد و اين خداوند مهربان است كه مىخواهد اعمال انسانها موجب رستگاريشان باشد.
چند عامل را مىتوان در پديد آمدن حالت يأس مؤثر دانست:
راسخ به صفات رحمت و لطف پروردگار نداشته باشد در معرض يأس از رحمت خدا قرار مىگيرد.
برآورده نمىشود و دعايش مستجاب نمىگردد، ممكن است گمان كند كه نظر رحمت خداوند از او برگشته است و نااميد گردد. امام صادق(ع) مىفرمايند:
لا يزال المؤمن بخير و رخاء و رحمة من اللَّه، مالم يستعجل فيقنط، فيترك الدعاء قلا له: كيف يستعجل؟ قال: يقول: قد دعوت منذكذا و كذا و لا ارى الاجابة؛ (183)
مؤمن پيوسته در نيكى و راحتى و مهربانى خداست تا زمانى كه استعجال نكند پس چون استعجال كند نوميد مىشود و دعا را ترك مىكند. راوى مىگويد: از ايشان پرسيدم: چگونه استعجال مىكند؟ فرمودند: با خود مىگويد مدتى طولانى دعا كردم و اجابت نشد.
اين عوامل در صورتى مؤثر واقع مىشوند كه زمينه اعتقادى فرد نادرست و خداشناسى او ناقص باشد. به عبارت ديگر در صورتى كه منشأ اعتقادى يأس و قنوط فراهم نباشد، يأس بر بنده عارض نمىشود و اگر در گذرگاه زمان لحظاتى احساس نوميدى بر او چيزه شود قابل درمان است.
جبران آن را ناممكن مىداند.
مىگويد من كه آخرت بدى دارم؛ پس لااقل نبايد لذات دنيا را از خود دريغ كنم. با اين انديشه نادرست ارتكاب گناه براى او آسان مىشود و در درياى عصيان غرقه مىگردد.
مىآورد بسا كه از لذات دنيايى هم بهرهاى نداشته باشد؛ زيرا اگر همچنان به قيامت و محاسبه آخرت معتقد باشد تصور آخرت دهشتناكش شيرينى هر لذتى را بر او تلخ مىكند و يا در اثر زشتكارى به كفر و انكار خدا و قيامت مبتلا مىشود.
مىشوند. انسان مأيوس از رحمت خدا، افزون بر كيفرى كه براى گناهانش مىكشد، كيفرى هم براى يأس خود تحمل خواهد كرد؛ زيرا يأس و قنوط از رحمت خدا گناهى كبيره محسوب مىشود.
منبع:http://mohebeen.blogfa.com
نظرات شما عزیزان: