در سال اول جنگ به دليل شرايطي که ايران از نظر نظامي داشت اجراي چهار عمليات به روش کلاسيک با شکست روبهرو شد و پس از آن به تدبير فرماندهان در طراحي جديد يکسري از نقاط ضعف دشمن شناسايي و بنا بر آن مجموعه عملياتي را طرح کرديم که به فتح خرمشهر انجاميد، اما هر چه به مرز ميرسيدم دوباره جنگ به بن بست کشيده شد.
در شرايطي که در دو سال و اندي که لشکرهاي ما تنها در خشکي جنگيده بودند، بايد حالا در دريا ميجنگيدند؛ در منطقهاي که حدود صد کيلومتر در سي کيلومتر درياچهاي بود که در عين حال باتلاق، نيزارهاي بسيار فشرده و برکههاي آب نيز در اين منطقه وجود داشت.
نيروهايي که در زمين ميجنگيدند بايد از نظر روحي ـ رواني، لجستيک، رزم، تاکتيک و حتي از نظر سلاح هم بايد براي جنگ در آب آماده ميشدند. اين مشکل مشکلي نبود که يک شبه حل شود معمولا براي انتقال نيروي اعزامي از وضعيتي به وضعيتي ديگر بستگي به تغيير وضعيت زمان طولاني ميشود که اين تغيير از خشکي به آب بيش از چهار، پنج سال زمان براي آموزش و گردآوري تجهيزات و سلاحهاي ميطلبد، اما همه اين کارها را ما بايد کمتر از هشت، نه ماه نجام ميداديم.
از سوي ديگر، تجربه عمليات رمضان و والفجر مقدماتي ما را به اين نتيجه رساند که دشمن بسيار در جبهه مستقر شده و در عمليات والفجرمقدماتي نه تنها استخبارات عراق و سازمانهاي جاسوسي عراق فعال هستند بلکه منافقين و ماهوارههاي جاسوسي نيز فعال بودند و اطلاعات را به عراق ميدهند. براي همين، ناچار شديم که سختگيري فوق العادهاي را در رابطه غافلگيري در عمليات خيبر انجام دهيم.
در این عملیات واقعاً ما با امکانات کم در صدد اجرای عملیات غیرکلاسیک خیبر با توجه به نقش نیروهای مردمی و نیروی مهندسی برآمدیم. در این عملیات ما درخواست بسیاری قایق برای حمل نیروهای پیاده نموده بودیم، اما در عمل به يک سوم قايقها رسيديم ضمن اينکه با کمبود در لجستيک روبهرو بوديم، فشارهاي بينالمللي بر ما بيشتر شد و حداقل امکانات را نداشتيم، بنابراين ناچار بوديم که يا عمليات را محدود کنيم و يا از تواناييهاي فني و مهندسي خود استفاده کنيم که برادران جهاد سازندگي را براي ساخت پلي پانزده کيلومتري توجيه کرديم که در دنيا بيسابقه است. درست کردن پل پانزده کيلومتر خارج از تصور بود. با وجود اين، اين عزيزان پل شناور خيبر را طراحي کردند تا به محض انجام عمليات از فرداي آن روز نصب پل آغاز شود.
لطف خدا همراه با ابتکارات و نوآوريهاي رزمندگان را در طراحي عمليات خيبر هیچگاه فراموش نمیکنم. وقتي با کمبود قايق مواجه شديم، برادران هوانيروز ارتش را خواستيم که سردار جلالي، فرمانده وقت هوانيروز بسيار فعال بودند که با پشتيباني و ترابري هوايي کمبود قايقها را حل کنيم که اين موضوع نخست براي آنها کاملا ناشناخته بود و پرواز در ارتفاعات پايين روي نيزارها و در منطقهاي ناامن کار سادهاي نبود و فداکاريهاي زيادي صورت گرفت.
تصرف جزاير و قطع جاده بصره ـ بغداد دو هدف اصلي عمليات خيبر بود. عمليات اين گونه طراحي شده بود که ما نيروهايمان را در غافلگيري وارد خاک عراق کنيم و بيست کيلومتر دريا را پشت سر بگذاريم و جاده بغداد ـ بصره را قطع کنيم و جزاير جنوبي و شمالي خيبر که مراکز نفتي عراق است و تقريبا بيش از چند ميليارد بشکه نفت در آن منطقه وجود داشت و بيش از نود چاه نفتي در اين جزاير حفر شده بود را تصرف کنيم.
بيشتر فرمانده لشکرها سوار بلمها شدند و دو، سه روز طول کشيد تا رفتند در جاده اصلي بغداد ـ بصره و خودشان محل نيروها و تجهيزاتشان را ديدند و مشخص کردند. شهيد باکري، همت، احمد کاظمي، مرتضي قرباني، آقاي قاليباف از جمله اين فرماندهان بودند که قبل ازعمليات از هور و از سنگرهاي دشمن شبانه گذر کردند و در کنار جاده و جزاير جنوبي و شمالي عراق شناسايي را انجام دادند و شب عمليات با آگاهي کامل لشکرهايشان را در اهداف عملياتي مستقر کردند.
در حقیقت باید بگویم که عمليات خيبر بعد از عمليات بيت المقدس و قبل از عمليات والفجر 8 بزرگترين عمليات ما بود. بعضي ها معتقدند كه اين عمليات هم لو رفته بود ولی حقیقت این است که این عمليات لو نرفته بود فقط در پشتيباني مشكل داشت چراكه نيروهاي ما توانسته بودند به عمق منطقه بروند و يك هفته تمام منطقه را از دشمن بگيرند.منطقه لو رفته به مكاني مي گويند كه وقتي به آنجا حمله مي شود دشمن براي مقابله آماده باشد اما هنگامي كه نيروهاي ما به منطقه هور وارد شدند، ارتش عراق آماده نبود.
مشكل اصلي اين بود كه بين نيروهاي ما با لُجستيك خودشان، حدود 30 كيلومتر فاصله و شكاف افتاده بود و نه قايقها مي توانستند اين ميزان نيرو و مهمات را انتقال دهند و نه هليكوپترهاي هوانيرو چراكه حدود 50 درصد از قايقهاي مورد نياز ما مهيا نشده بود لذا مشكل اصلي عمليات خيبر پشتيباني بود.
اما در مورد اینکه چه ضرورتي داشت بعد از اين عمليات- وقتي كه دشمن نسبت به منطقه هوشيار شده - دوباره عمليات بدر را در آن انجام بدهيم، باید بگویم که انجام عمليات بدر درآن منطقه، در حقيقت مصداق استفاده از فرصتها محسوب مي شد. منطقة تازه كشف شده اي بود كه اگر ارتش عراق مي خواست آن را نفوذ ناپذير كند، حداقل چندين سال وقت مي خواست و در آن آنقدر فرصت هاي بالقوه براي ما وجود داشت كه به سادگي نمي شدآنها را ناديده گرفت، به همين دليل عمليات بدر در آنجا طراحي گرديد.
البته اینکه برخي از فرماندهان ارتش معتقدند كه در محور جنوبي(پاسگاه زيد) عمليات براي فريب بوده و هدفش پيشروي نبوده است، صحيح نيست و علت روشن آن نيز اين است كه اولاً ما لشكرهاي مهاجم خود را به آن محور واگذار كرده بوديم و ثانياً در دستور عملياتي كه به ارتش داده شده بود كسي نگفت كه اين عمليات فريب است.
شخص شهيد صياد شيرازي در آن منطقه حضور داشتند و همچنين حضور لشكرهاي مانوري نشانگر اين است كه نيروي كافي در اختيار داشتند و مي خواستند پيشروي كنند اما نتوانستند.
اگر محور پاسگاه زيد موفق مي شد به احتمال قوي مشكلاتي كه در شمال منطقه يعني در منطقة هور بوجود آمد، قابل حل بود و دشمن تجزيه مي شد و با يافتن راهكار، عمليات خيبر نيمه تمام نمي ماند.
در طول جنگ اين مسأله براي ما ثابت شد كه هرگاه ارتش از سپاه جدا شد، شكست خورديم. سپاه عملياتهايي را بدون ارتش انجام داد و موفق هم بود، مثل عمليات كربلاي 5. در عمليات فاو، ارتش قرار بود از محور شلمچه حمله كند كه حمله هم كرد اما دوستان مي گويند در آنجا تك پشتيباني بود.
در اينجا من در پي بيان برتري سپاه بر ارتش نيستم بلكه مي خواهم بگويم با تجزيه و تحليل تاريخ مي توان به حكمتهايي دست يافت مانند اينكه اين كشور را نيروهاي انقلابي كه در چارچوب افكار امام باشند، مي توانند بسازند، چه در جنگ و چه در غير جنگ و هرگاه افراد بخواهند از افكار خاصي پيروي كنند اگر بهترين امكانات را هم داشته باشند، كاري نمي توانند بكنند.حلقة مفقوده ايران نه دموكراسي است و نه آزادي بلكه مسأله مديريت و فرماندهي و چگونگي اداره يك موقعيت است.
در اين جنگ رازهاي بزرگي نهفته است، رازهاي نجات ايران كه اگر آن رازها در تمام صحنههاي جامعه دخالت داده شود، از اين مشكلات بيرون خواهيم آمد. به عنوان مثال مسأله تورم و گراني از مسائل پيش پا افتادهاي است كه بسياري از كشورهاي دنيا آن را حل و فصل نموده اند و حتي كشورهاي اطراف ما نيز چنين مشكلي ندارند.
ما چون مدعي انقلاب، اسلام و امامت هستيم نبايد وضعمان اينگونه باشد و بايد مشكل خود را بيابيم. بحث اصلي ما آن جوهري است كه نيروهاي انقلاب در دوران دفاع مقدس آن را كشف كردند و توانستند از جوانان غيرنظامي، ژنرال هاي بزرگ تربيت كنند و تمام سرزمين هاي اشغال شده را آزاد كنند. اين رمز در ارتش نبود لذا به محض اينكه ارتش از سپاه جدا مي شد يك مرتبه كارآمدي آن با مشكل مواجه مي شد و هرچه هم تلاش مي كردند كه يك عمليات موفق بدون سپاه انجام دهند، نمي توانستند كاري را از پيش ببرند.