سوره نساء
اين سوره در «مدينه» نازل شده و 176 آيه است.
سوره نساء از نظر ترتيب نزول، بعد از سوره «ممتحنه» قرار دارد.
زيرا مىدانيم ترتيب كنونى سورههاى قرآن مطابق ترتيب نزول سورهها نيست.
همچنين از نظر تعداد كلمات و حروف، اين سوره طولانىترين سورههاى قرآن بعد از سوره «بقره» مىباشد و نظر به اين كه بحثهاى فراوانى در مورد احكام و حقوق زنان در آن آمده، به سوره «نساء» ناميده شده است.
محتواى سوره:
بحثهاى مختلف اين سوره عبارتند از:
1- دعوت به ايمان و عدالت و قطع رابطه دوستانه با دشمنان سرسخت.
2- قسمتى از سرگذشت پيشينيان براى آشنايى به سرنوشت جامعههاى ناسالم.
3- حمايت از نيازمندان، مانند يتيمان.
4- قانون ارث بر اساس يك روش طبيعى و عادلانه.
5- قوانين مربوط به ازدواج و برنامههايى براى حفظ عفت عمومى.
6- قوانين كلى براى حفظ اموال عمومى.
7- معرفى دشمنان جامعه اسلامى و بيدارباش به مسلمانان در برابر آنها.
8- حكومت اسلامى و لزوم اطاعت از رهبر چنين حكومتى.
9- اهميت هجرت و موارد لزوم آن.
فضيلت تلاوت اين سوره:
پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله طبق روايتى فرمود: «هر كس برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 370
سوره نساء را بخواند، گويا به اندازه هر مسلمانى كه طبق مفاد اين سوره ارث مىبرد، در راه خدا انفاق كرده است و همچنين پاداش كسى را كه بردهاى را آزاد كرده به او مىدهند».
بديهى است در اين روايت و در تمام روايات مشابه آن، منظور تنها خواندن آيات نيست بلكه خواندن، مقدمهاى است براى فهم و درك، و آن نيز به نوبه خود مقدمهاى است براى پياده ساختن آن در زندگى فردى و اجتماعى.
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
(آيه 1)- مبارزه با تبعيضها! روى سخن در نخستين آيه اين سوره به تمام افراد انسان است و آنها را دعوت به تقوى و پرهيزكارى مىكند و مىفرمايد: «اى مردم از پروردگارتان بپرهيزيد» (يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ).
سپس براى معرفى خدايى كه نظارت بر تمام اعمال انسان دارد به يكى از صفات او اشاره مىكند كه ريشه وحدت اجتماعى بشر است «آن خدايى كه همه شما را از يك انسان پديد آورد» (الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ).
«نَفْسٍ واحِدَةٍ» اشاره به نخستين انسانى است كه قرآن او را به نام آدم پدر انسانهاى امروز معرفى كرده و تعبير «بنى آدم» در آيات قرآن نيز اشاره به همين است.
سپس در جمله بعد مىگويد: «همسر آدم را از او آفريد» (وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها).
و معنى آن اين است كه همسر آدم را از جنس او قرار داد نه از اعضاى بدن او و طبق روايتى از امام باقر عليه السّلام، خلقت حوّا از يكى از دندههاى آدم شديدا تكذيب شده و تصريح شده كه حوّا از باقيمانده خاك آدم آفريده شده است.
سپس در جمله بعد مىفرمايد: «خداوند از آدم و همسرش، مردان و زنان فراوانى به وجود آورد» (وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً).
از اين تعبير استفاده مىشود كه تكثير نسل فرزندان آدم تنها از طريق آدم و همسرش صورت گرفته است و موجود ديگرى در آن دخالت نداشته است.
سپس به خاطر اهميتى كه تقوا در ساختن زير بناى يك جامعه سالم دارد برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 371
مجددا در ذيل آيه مردم را به پرهيزكارى و تقوا دعوت مىكند و مىفرمايد: «از خدايى بپرهيزيد كه در نظر شما عظمت دارد و به هنگامى كه مىخواهيد چيزى از ديگرى طلب كنيد نام او را مىبريد» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ).
و اضافه مىكند: «از خويشاوندان خود و (قطع پيوند آنها) بپرهيزيد» (وَ الْأَرْحامَ).
ذكر اين موضوع در اينجا نشانه اهميت فوق العادهاى است كه قرآن براى صله رحم قائل است.
در پايان آيه مىافزايد: «خداوند مراقب شماست» (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً).
و تمام اعمال و نيات شما را مىبيند و در ضمن نگهبان شما در برابر حوادث است.
(آيه 2)
شأن نزول:
شخصى از قبيله «بنى غطفان» برادر ثروتمندى داشت كه از دنيا رفت، و او به عنوان سرپرستى از يتيمان برادر، اموال او را به تصرف در آورد، و هنگامى كه برادرزاده به حدّ رشد رسيد، از دادن حق او امتناع ورزيد، موضوع را به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كردند، آيه نازل گرديد، و مرد غاصب بر اثر شنيدن آن توبه كرد و اموال را به صاحبش بازگرداند و گفت: اعوذ باللّه من الحوب الكبير: «به خدا پناه مىبرم از اين كه آلوده به گناه بزرگى شوم».
تفسير:
خيانت در اموال يتيمان ممنوع- در هر اجتماعى بر اثر حوادث گوناگون پدرانى از دنيا مىروند و فرزندان صغيرى از آنها باقى مىمانند.
در اين آيه سه دستور مهم در باره اموال يتيمان داده شده است.
1- نخست دستور مىدهد كه: «اموال يتيمان را (به هنگامى كه رشد پيدا كنند) به آنها بدهيد» (وَ آتُوا الْيَتامى أَمْوالَهُمْ).
يعنى، تصرف شما در اين اموال تنها به عنوان امين و ناظر است نه مالك.
2- دستور بعد براى جلوگيرى از حيف و ميلهايى است، كه گاهى سرپرستهاى يتيمان به بهانه اين كه تبديل كردن مال به نفع يتيم است يا تفاوتى با هم ندارد، و يا اگر بماند ضايع مىشود، اموال خوب و زبده يتيمان را بر مىداشتند برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 372
و اموال بد و نامرغوب خود را به جاى آن مىگذاشتند قرآن مىگويد: «و هيچ گاه اموال پاكيزه آنها را با اموال ناپاك و پست خود تبديل نكنيد» (وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ).
3- «و اموال آنها را با اموال خود نخوريد» (وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِكُمْ).
يعنى، اموال يتيمان را با اموال خود مخلوط نكنيد بطورى كه نتيجهاش تملّك همه باشد، و يا اين كه اموال بد خود را با اموال خوب آنها مخلوط نسازيد كه نتيجهاش پايمال شدن حق يتيمان باشد.
در پايان آيه، براى تأكيد و اثبات اهميت موضوع مىفرمايد: «اين گونه تعدى و تجاوز به اموال يتيمان، گناه بزرگى است» (إِنَّهُ كانَ حُوباً كَبِيراً).
(آيه 3)
شأن نزول:
قبل از اسلام معمول بود كه بسيارى از مردم حجاز، دختران يتيم را به عنوان تكفّل و سرپرستى به خانه خود مىبردند، و بعد با آنها ازدواج كرده و اموال آنها را هم تملك مىكردند، و چون همه كار، دست آنها بود حتى مهريّه آنها را كمتر از معمول قرار مىدادند، و هنگامى كه كمترين ناراحتى از آنها پيدا مىكردند به آسانى آنها را رها مىساختند.
در اين هنگام آيه نازل شد و به سرپرستان ايتام دستور داد در صورتى با دختران يتيم ازدواج كنند كه عدالت را بطور كامل در باره آنها رعايت نمايند.
تفسير:
در اين آيه اشاره به يكى ديگر از حقوق يتيمان مىكند و مىفرمايد:
«اگر مىترسيد به هنگام ازدواج با دختران يتيم رعايت حق و عدالت را در باره حقوق زوجيت و اموال آنان ننماييد از ازدواج با آنها چشم بپوشيد و به سراغ زنان ديگر برويد» (وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ).
سپس مىفرمايد: «از آنها دو نفر يا سه نفر يا چهار نفر به همسرى خود انتخاب كنيد» (مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ).
سپس بلافاصله مىگويد: اين در صورت حفظ عدالت كامل است «اما اگر مىترسيد عدالت را (در مورد همسران متعدد) رعايت ننماييد تنها به يك همسر اكتفا كنيد» تا از ظلم و ستم بر ديگران بر كنار باشيد (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً). برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 373
«و يا (به جاى انتخاب همسر دوم) از كنيزى كه مال شما است استفاده كنيد» زيرا شرايط آنها سبكتر است، اگر چه آنها نيز بايد از حقوق حقه خود برخوردار باشند (أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ).
«اين كار (انتخاب يك همسر و يا انتخاب كنيز) از ظلم و ستم و انحراف از عدالت، بهتر جلوگيرى مىكند» (ذلِكَ أَدْنى أَلَّا تَعُولُوا).
در باره عدالت همسران، آنچه مرد موظف به آن است رعايت عدالت در جنبههاى عملى و خارجى است چه اين كه عدالت در محبتهاى قلبى خارج از قدرت انسان است «1».
(آيه 4)- مهر زنان! به دنبال بحثى كه در آيه گذشته در باره انتخاب همسر بود، در اين آيه اشاره به يكى از حقوق مسلم زنان مىكند و تأكيد مىنمايد كه: مهر زنان را بطور كامل به عنوان يك عطيه (الهى) بپردازيد» (وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً).
سپس در ذيل آيه براى احترام گذاردن به احساسات طرفين و محكم شدن پيوندهاى قلبى و جلب عواطف مىگويد: «اگر زنان با رضايت كامل خواستند مقدارى از مهر خود را ببخشند براى شما حلال و گواراست» (فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً).
تا در محيط زندگى زناشويى تنها قانون و مقررات خشك حكومت نكند، بلكه به موازات آن عاطفه و محبت نيز حكمفرما باشد.
«مهر» يك پشتوانه اجتماعى براى زن-
در عصر جاهليت نظر به اين كه براى زنان ارزشى قائل نبودند، غالبا مهر را كه حق مسلم زن بود در اختيار اولياى او قرار مىدادند، و آن را ملك مسلم آنها مىدانستند، گاهى نيز مهر يك زن را ازدواج زن ديگرى قرار مىدادند، اسلام بر تمام اين رسوم ظالمانه خط بطلان كشيد و مهر را به عنوان يك حق مسلم به زن اختصاص داد.
و اگر بعضى براى «مهر» تفسير غلطى كردهاند و آن را يك نوع «بهاى زن» پنداشتهاند ارتباط به قوانين اسلام ندارد، زيرا در اسلام «مهر» به هيچ وجه جنبه بها
__________________________________________________
(1) بحث جالبى كه پيرامون «تعدّد همسر» در ذيل همين آيه در «تفسير نمونه» آمده، مطالعه فرماييد.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 374
و قيمت كالا ندارد، و بهترين دليل آن همان صيغه ازدواج است كه در آن رسما «مرد» و «زن» به عنوان دو ركن اساسى پيمان ازدواج به حساب آمدهاند و مهر يك چيز اضافى و در حاشيه قرار گرفته است به همين دليل اگر در صيغه عقد اسمى از مهر نبرند، عقد باطل نيست، در حالى كه اگر در خريد و فروش و معاملات اسمى از قيمت برده نشود مسلما باطل خواهد بود.
(آيه 5)- سفيه كيست؟ به دنبال بحثى كه در آيات پيش در باره يتيمان گذشت اين آيه و آيه بعد، آن را تكميل مىكند، و مىفرمايد: «اموال و ثروتهاى خود را به دست افراد سفيه نسپاريد» (وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ). و بگذاريد در مسائل اقتصادى رشد پيدا كنند تا اموال شما در معرض مخاطره و تلف قرار نگيرد.
منظور از «سفاهت» در اين جمله، عدم رشد كافى در خصوص امور مالى است بطورى كه شخص نتواند سرپرستى اموال خود را به عهده گيرد و در مبادلات، منافع خود را تأمين نمايد.
در جمله بعد قرآن تعبير جالبى در باره اموال و ثروتها كرده و مىگويد: «اين سرمايههاى شما كه قوام زندگانى و اجتماع شما به آن است و بدون آن نمىتوانيد كمر راست كنيد» به دست سفيهان و اسرافكاران نسپاريد (الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً).
از اين تعبير به خوبى اهميتى را كه اسلام براى مسائل مالى و اقتصادى قائل است روشن مىشود، و به عكس آنچه در انجيل كنونى «1» مىخوانيم كه «شخص پولدار هرگز وارد ملكوت آسمانها نمىشود» اسلام مىگويد ملتى كه فقير باشد هرگز نمىتواند كمر راست كند و عجب اين است كه آنها با آن تعليمات غلط به كجا رسيدهاند و ما با اين تعليمات عالى در چه مرحلهاى سير مىكنيم! در پايان آيه دو دستور مهم در باره يتيمان مىدهد نخست اين كه «خوراك و پوشاك آنها را از طريق اموالشان تأمين كنيد» (وَ ارْزُقُوهُمْ فِيها وَ اكْسُوهُمْ).
تا با آبرومندى بزرگ شوند و به حد بلوغ برسند.
ديگر اين كه: «با يتيمان بطور شايسته سخن گوييد» (وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً).
__________________________________________________
(1) انجيل متى باب 19 شماره 23.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 375
يعنى، با عبارات و سخنان دلنشين و شايسته هم كمبود روانى آنها را برطرف سازيد و هم به «رشد عقلى» آنها كمك كنيد تا به موقع بلوغ از رشد عقلى كافى برخوردار باشند، و به اين ترتيب برنامه سازندگى شخصيت آنها نيز جزء وظايف سرپرستان خواهد بود.
(آيه 6)- در اين آيه دستور ديگرى در باره يتيمان و سرنوشت اموال آنها داده و مىفرمايد: «يتيمان را بيازماييد تا هنگامى كه به حد بلوغ برسند» (وَ ابْتَلُوا الْيَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ).
«و اگر در اين موقع در آنها رشد (كافى) براى اداره اموال خود يافتيد، اموالشان را به آنها بازگردانيد» (فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ).
سپس بار ديگر به سرپرستان تأكيد مىكند، مىگويد: «و پيش از آن كه بزرگ شوند اموالشان را از روى اسراف نخوريد» (وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا).
و ديگر اين كه: «سرپرستان ايتام اگر متمكّن و ثروتمندند نبايد به هيچ عنوانى از اموال ايتام استفاده كنند و اگر فقير و نادار باشند تنها مىتوانند (در برابر زحماتى كه به خاطر حفظ اموال يتيم متحمل مىشوند) با رعايت عدالت و انصاف، حق الزحمه خود را از اموال آنها بردارند» (وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ).
سپس به آخرين حكم در باره اولياء ايتام اشاره كرده، مىفرمايد: «هنگامى كه مىخواهيد اموال آنها را به دست آنها بسپاريد گواه بگيريد» تا جاى اتهام و نزاع و گفتگو باقى نماند» (فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ).
در پايان آيه مىفرمايد: اما بدانيد كه حساب كننده واقعى خداست و مهمتر از هر چيز اين است كه حساب شما نزد او روشن باشد، اوست كه اگر خيانتى از شما سر زند و بر گواهان مخفى بماند به حساب آن رسيدگى خواهد كرد «و خداوند براى محاسبه كافى است» (وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً).
(آيه 7)
شأن نزول:
در عصر جاهليت عرب، رسم چنين بود كه تنها مردان را وارث مىشناختند، و زنان و كودكان را از ارث محروم مىساختند و ثروت ميت را برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 376
(در صورتى كه مرد نزديكى نبود) در ميان مردان دورتر قسمت مىكردند، تا اين كه يكى از انصار به نام «اوس بن ثابت» از دنيا رفت، عموزادههاى وى اموال او را ميان خود تقسيم كردند، و به همسر و فرزندان خردسال او چيزى ندادند، همسر او به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شكايت كرد.
در اين موقع آيه نازل شد و پيامبر آنها را خواست و دستور داد در اموال مزبور، هيچ گونه دخالت نكنند و آن را براى بازماندگان درجه اول او بگذارند.
تفسير:
گام ديگرى براى حفظ حقوق زن- اعراب با رسم غلط و ظالمانهاى كه داشتند زنان و فرزندان خردسال را از حق ارث محروم مىساختند، آيه مورد بحث روى اين قانون غلط خط بطلان كشيده، مىفرمايد: «مردان از اموالى كه پدر و مادر و نزديكان به جاى مىگذارند سهمى دارند و زنان نيز از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان مىگذارند سهمى، خواه آن مال كم باشد يا زياد» (لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ). بنابراين، هيچ يك حق ندارد سهم ديگرى را غصب كند.
سپس در پايان آيه براى تأكيد مطلب مىفرمايد: «اين سهمى است تعيين شده و لازم الاداء» تا هيچ گونه ترديد در اين بحث باقى نماند (نَصِيباً مَفْرُوضاً).
(آيه 8)- يك حكم اخلاقى! اين آيه مسلما بعد از قانون تقسيم ارث، نازل شده، زيرا مىگويد: «هرگاه در مجلس تقسيم ارث، خويشاوندان و يتيمان و مستمندان حاضر شدند چيزى از آن به آنها بدهيد» (وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ).
كلمه «يتامى» و «مساكين» اگر چه بطور مطلق ذكر شده ولى منظور از آن ايتام و نيازمندان فاميل است.
در پايان آيه دستور مىدهد كه «به اين دسته از محرومان، با زبان خوب و طرز شايسته صحبت كنيد» (وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً).
(آيه 9)- جلب عواطف به سوى يتيمان! قرآن براى برانگيختن عواطف مردم در برابر وضع يتيمان اشاره به حقيقتى مىكند كه گاهى مردم از آن غافل برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 377
مىشوند، مىفرمايد: «كسانى كه اگر فرزندان ناتوانى از خود به يادگار بگذارند از آينده آنان مىترسند بايد (از ستم در باره يتيمان مردم) بترسند» (وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ).
اصولا مسائل اجتماعى همواره به شكل يك سنت از امروز به فردا، و از فردا به آينده دوردست سرايت مىكند. بنابراين، آنها كه اساس ظلم و ستم بر ايتام را در اجتماع مىگذارند بالاخره روزى اين بدعت غلط، دامان فرزندان خود آنها را خواهد گرفت.
در پايان آيه مىفرمايد: «اكنون كه چنين است بايد سرپرستان ايتام، از مخالفت با احكام خدا بپرهيزند و با يتيمان، با زبان ملايم و عباراتى سرشار از عواطف انسانى سخن بگويند» (فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيداً).
تا ناراحتى درونى و زخمهاى قلب آنها به اين وسيله التيام يابد.
اين دستور عالى اسلامى اشاره به يك نكته روانى در مورد پرورش يتيمان مىكند و آن اين كه: نيازمندى كودك يتيم، منحصر به خوراك و پوشاك نيست، بلكه بايد علاوه بر مراقبتهاى جسمى از نظر تمايلات روانى نيز اشباع شود و گر نه كودكى سنگدل، شكست خورده، فاقد شخصيت و خطرناك به عمل خواهد آمد.
(آيه 10)- چهره باطنى اعمال ما! در آغاز اين سوره تعبير شديدى پيرامون تصرفهاى ناروا در اموال يتيمان ديده مىشود كه صريحترين آنها آيه مورد بحث است. مىگويد: «كسانى كه اموال يتيمان را به ناحق تصرف مىكنند (در حقيقت) در شكمشان تنها آتش مىخورند» (إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً).
سپس در پايان آيه مىگويد: علاوه بر اين كه آنها در همين جهان در واقع آتش مىخورند «به زودى در جهان ديگر داخل در آتش برافروختهاى مىشوند» كه آنها را به شدت مىسوزاند (وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً).
از اين آيه استفاده مىشود كه اعمال ما علاوه بر چهره ظاهرى خود، يك چهره واقعى نيز دارد كه در اين جهان از نظر ما پنهان است اما اين چهرههاى درونى در جهان ديگر ظاهر مىشوند و مسأله «تجسّم اعمال» را تشكيل مىدهند.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 378
آيه 11)
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و آيه بعد، از «جابر بن عبد اللّه» نقل شده كه مىگويد: بيمار شده بودم، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از من عيادت كرد، من بىهوش بودم، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آبى خواست و با مقدارى از آن وضو گرفت، و بقيه را بر من پاشيد، من به هوش آمدم، عرض كردم اى رسولخدا! تكليف اموال من بعد از من چه خواهد شد؟ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خاموش گشت، چيزى نگذشت كه آيه نازل گرديد و سهم ورّاث در آن تعيين شد.
تفسير:
سهام ارث- در اين آيه حكم طبقه اول وارثان (فرزندان و پدران و مادران) بيان شده است.
در جمله نخست مىگويد: «خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش مىكند كه براى پسران دو برابر سهم دختران قائل شويد» (يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ).
و اين يك نوع تأكيد روى ارث بردن دختران و مبارزه با سنتهاى جاهلى است كه آنها را بكلى محروم مىكردند.
سپس مىفرمايد: «اگر فرزندان ميت، منحصرا دو دختر يا بيشتر باشند دو ثلث مال از آن آنهاست» (فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ).
«ولى اگر تنها يك دختر بوده باشد نصف مجموع مال از آن اوست» (وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ).
اما ميراث پدران و مادران كه آنها نيز جزء طبقه اول و هم رديف فرزندان مىباشند، سه حالت دارد.
حالت اول: «شخص متوفى، فرزند يا فرزندانى داشته باشد كه در اين صورت براى پدر و مادر او هر كدام يك ششم ميراث است» (وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ).
حالت دوم: «فرزندى در ميان نباشد و وارث، تنها پدر و مادر او باشند در اين صورت سهم مادر يك سوم مجموع مال و بقيه از آن پدر است» (فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ). برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 379
حالت سوم: اين است كه وارث تنها پدر و مادر باشند و فرزندى در كار نباشد، «ولى شخص متوفى برادرانى (از طرف پدر و مادر، يا تنها از طرف پدر) داشته باشد، در اين صورت سهم مادر از يك سوم به يك ششم تنزل مىيابد و پنج ششم باقيمانده براى پدر است» (فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ).
در واقع برادران با اين كه ارث نمىبرند، مانع مقدار اضافى ارث مادر مىشوند و به همين جهت آنها را «حاجب» مىنامند.
سپس قرآن مىگويد: «همه اينها بعد از انجام وصيتى است كه او (ميت) كرده است و بعد از اداى دين است» بنابراين، اگر وصيتى كرده يا ديونى دارد بايد نخست به آنها عمل كرد (مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ).
البته انسان فقط مىتواند در باره يك سوم از مال خود وصيت كند و اگر بيش از آن وصيت كند صحيح نيست مگر اين كه ورثه اجازه دهند.
و در جمله بعد مىفرمايد: «شما نمىدانيد پدران و فرزندانتان كداميك بيشتر به نفع شما هستند» (آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً).
و در پايان آيه مىفرمايد: «اين قانونى است كه از طرف خدا فرض و واجب شده و او دانا و حكيم است» (فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً).
اين جمله براى تأكيد مطالب گذشته است، تا جاى هيچ گونه چانه زدن براى مردم در باره قوانين مربوط به سهام ارث باقى نماند.
چرا ارث مرد دو برابر زن مىباشد؟
با مراجعه به آثار اسلامى به اين نكته پى مىبريم كه اين سؤال از همان آغاز اسلام در اذهان مردم بوده و گاهبيگاه از پيشوايان اسلام در اين زمينه پرسشهايى مىكردند از جمله از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام نقل شده كه در پاسخ اين سؤال فرمود: «اين كه سهم زنان از ميراث نصف سهم مردان است به خاطر آن است كه زن هنگامى كه ازدواج مىكند چيزى (مهر) مىگيرد و مرد ناچار است چيزى بدهد، به علاوه هزينه زندگى زنان بر دوش مردان است، در حالى كه زن در برابر هزينه زندگى مرد و خودش مسؤوليتى ندارد».
(آيه 12)- سهم ارث همسران از يكديگر! در اين آيه چگونگى ارث زن برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 380
و شوهر از يكديگر توضيح داده شده، آيه مىگويد: «و براى شما نصف ميراث زنانتان است اگر فرزندى نداشته باشند» (وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ).
«ولى اگر فرزند و يا فرزندانى براى آنها باشد (حتى اگر از شوهر ديگرى باشد) تنها يك چهارم از آن شماست» (فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ).
البته اين تقسيم نيز «بعد از پرداخت بدهيهاى همسر و انجام وصيتهاى مالى اوست» (مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِها أَوْ دَيْنٍ).
«و براى زنان شما يك چهارم ميراث شماست اگر فرزندى نداشته باشيد» (وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ).
«و اگر براى شما فرزندى باشد (اگر چه اين فرزند از همسر ديگرى باشد) سهم زنان به يك هشتم مىرسد» (فَإِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ).
اين تقسيم نيز همانند تقسيم سابق «بعد از انجام وصيتى كه كردهايد و اداى دين» است (مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَيْنٍ).
سپس حكم ارث خواهران و برادران را بيان مىكند و مىگويد: «اگر مردى از دنيا برود و برادران و خواهران از او ارث ببرند، يا زنى از دنيا برود و برادر و يا خواهرى داشته باشد هر يك از آنها يك ششم مال را به ارث مىبرند» (وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ).
«كلالة» به خواهران و برادران مادرى كه از شخص متوفى ارث مىبرند گفته مىشود. اين در صورتى است كه از شخص متوفى يك برادر و يك خواهر (مادرى) باقى بماند «اما اگر بيش از يكى باشند مجموعا يك سوم مىبرند» يعنى بايد ثلث مال را در ميان خودشان تقسيم كنند (فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ).
سپس اضافه مىكند: «اين در صورتى است كه وصيت قبلا انجام گيرد و ديون از آن خارج شود» (مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ).
«به شرط آن كه (از طريق وصيت و اقرار به دين) به آنها (ورثه) ضرر نزند» (غَيْرَ مُضَارٍّ). برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 381
و در پايان آيه براى تأكيد مىفرمايد: «اين سفارش خداست، و خدا دانا و بردبار است» (وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ).
يعنى، اين توصيهاى است الهى كه بايد آن را محترم بشمريد، زيرا خداوند به منافع و مصالح شما آگاه است كه اين احكام را مقرر داشته و نيز از نيات وصيتكنندگان آگاه مىباشد، در عين حال حليم است و كسانى را كه بر خلاف فرمان او رفتار مىكنند فورا مجازات نمىنمايد!
(آيه 13)- به دنبال بحثى كه در آيات گذشته در باره قوانين ارث گذشت در اين آيه از اين قوانين به عنوان حدود الهى ياد كرده مىفرمايد: «اينها حدود و مرزهاى الهى است» (تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ).
كه عبور و تجاوز از آنها ممنوع است، و آنها كه از حريم آن بگذرند و تجاوز كنند، گناهكار و مجرم شناخته مىشوند.
سپس مىفرمايد: «كسانى كه خداوند و پيامبر را اطاعت كنند (و اين مرزها را محترم شمارند) بطور جاودان در باغهايى از بهشت خواهند بود، كه آب از پاى درختان آنها قطع نمىگردد» (وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها).
در پايان آيه مىفرمايد: «اين رستگارى و پيروزى بزرگى است» (وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ).
(آيه 14)- در اين آيه به نقطه مقابل كسانى كه در آيه قبل بيان شد اشاره كرده، مىفرمايد: «آنها كه نافرمانى خدا و پيامبر كنند و از مرزها تجاوز نمايند جاودانه در آتش خواهند بود» (وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها).
و در پايان آيه به سر انجام آنها اشاره كرده، مىفرمايد: «آنها عذاب خواركننده و آميخته با توهينى دارند» (وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ).
در جمله قبل جنبه جسمانى مجازات الهى منعكس شده بود، و در اين جمله كه مسأله اهانت به ميان آمده به جنبه روحانى آن اشاره مىكند.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 382
(آيه 15)- اين آيه اشاره به مجازات زنان شوهردارى است كه آلوده «فحشاء» مىشوند، نخست مىفرمايد: «و كسانى از زنان (همسران) شما كه مرتكب زنا شوند چهار نفر از مسلمانان را به عنوان شاهد بر آنها بطلبيد» (وَ اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ).
سپس مىفرمايد: «اگر اين چهار نفر به موضوع (زنا) گواهى دادند، آنها را در خانههاى (خود) محبوس سازيد، تا مرگ آنها فرا رسد» (فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ).
بنابراين، مجازات عمل منافى عفت براى زنان شوهردار در اين آيه «حبس ابد» تعيين شده است.
ولى بلافاصله مىگويد: «و يا اين كه خداوند راهى براى آنها قرار بدهد» (أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا).
از تعبير فوق استفاده مىشود كه اين حكم، يك حكم موقت بوده است.
(آيه 16)- در اين آيه حكم زنا و عمل منافى عفت «غير محصنه» را بيان مىكند، و مىفرمايد: «مرد و زنى كه (همسر ندارند و) اقدام به ارتكاب اين عمل زشت مىكنند، آنها را آزار (و مجازات) كنيد» (وَ الَّذانِ يَأْتِيانِها مِنْكُمْ فَآذُوهُما).
مجازات مذكور در اين آيه يك مجازات كلى است، و آيه 2 سوره نور كه حدّ زنا را يكصد تازيانه براى هر يك از طرفين بيان كرده مىتواند، تفسير و توضيحى براى اين آيه بوده باشد.
در پايان آيه اشاره به مسأله توبه و عفو و بخشش از اين گونه گناهكاران كرده، و مىفرمايد: «اگر آنها به راستى توبه كنند و خود را اصلاح نمايند و به جبران گذشته بپردازند، از مجازات آنها صرف نظر كنيد، زيرا خداوند توبه پذير و مهربان است» (فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ تَوَّاباً رَحِيماً).
از اين حكم ضمنا استفاده مىشود كه هرگز نبايد افرادى را كه توبه كردهاند در برابر گناهان سابق مورد ملامت قرار داد.
(آيه 17)- در آيه قبل مسأله سقوط حد و مجازات مرتكبين اعمال منافى برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 383
عفت در پرتو توبه صريحا بيان شد، در اين آيه پارهاى از شرايط آن را بيان مىكند و مىفرمايد: «پذيرش توبه از سوى خدا تنها براى كسانى است كه كار بدى (گناهى) را از روى جهالت انجام مىدهند» (إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ).
منظور از «جهالت» در آيه فوق طغيان غرايز و تسلط هوسهاى سركش و چيره شدن آنها بر نيروى عقل و ايمان است، و در اين حالت، علم و دانش انسان به گناه گر چه از بين نمىرود اما تحت تأثير آن غرايز سركش قرار گرفته و عملا بىاثر مىگردد، و هنگامى كه علم اثر خود را از دست داد، عملا با جهل و نادانى برابر خواهد بود.
در جمله بعد قرآن به يكى ديگر از شرايط توبه اشاره كرده، مىفرمايد: «سپس به زودى توبه مىكنند» (ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ).
يعنى، به زودى از كار خود پشيمان شوند و به سوى خدا باز گردند، زيرا توبه كامل آن است كه آثار و رسوبات گناه را بطور كلى از روح و جان انسان بشويد.
پس از ذكر شرايط توبه در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند توبه چنين اشخاصى را مىپذيرد و خداوند دانا و حكيم است» (فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً).
(آيه 18)- در اين آيه اشاره به كسانى كه توبه آنها پذيرفته نمىشود نموده، مىفرمايد: «كسانى كه در آستانه مرگ قرار مىگيرند و مىگويند اكنون از گناه خود توبه كرديم توبه آنان پذيرفته نخواهد شد» (وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ).
دسته دوم، از كسانى كه توبه آنها پذيرفته نمىشود آنها هستند كه در حال كفر از جهان مىروند، در آيه مورد بحث در باره آنها چنين مىفرمايد: «و آنها كه در حال كفر مىميرند توبه براى آنها نيست» (وَ لَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ).
در حقيقت آيه مىگويد: كسانى كه از گناهان خود در حال صحت و سلامت و ايمان توبه كردهاند ولى در حال مرگ با ايمان از دنيا نرفتند، توبههاى گذشته آنها نيز بىاثر است.
در پايان آيه مىفرمايد: «اينها (هر دو دسته) كسانى هستند كه عذاب برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 384
دردناكى براى آنان مهيا كردهايم» (أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً).
(آيه 19)
شأن نزول:
از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه: اين آيه در باره كسانى نازل گرديده كه همسران خود را بدون اين كه همچون يك همسر با آنها رفتار كنند، نگه مىداشتند، به انتظار اين كه آنها بميرند، و اموالشان را تملك كنند.
تفسير:
باز هم دفاع از حقوق زنان- در اين آيه به دو عادت ناپسند دوران جاهليت اشاره گرديده و به مؤمنان هشدار داده شده كه آلوده آنها نشوند.
1- آيه مىگويد: «اى افراد با ايمان! براى شما حلال نيست كه از زنان از روى اكراه (و ايجاد ناراحتى براى آنها) ارث ببريد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً).
2- يكى ديگر از عادات نكوهيده آنها اين بود كه زنان را با وسايل گوناگون، تحت فشار مىگذاشتند تا مهر خود را ببخشند و طلاق گيرند، آيه مورد بحث اين كار را ممنوع ساخته، مىفرمايد: «آنها را تحت فشار قرار ندهيد به خاطر اين كه قسمتى از آنچه را به آنها دادهايد (از مهر) تملك كنيد» (وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ).
ولى اين حكم، استثنايى دارد كه در جمله بعد به آن اشاره شده و آن اين است كه اگر آنها مرتكب عمل زشت گردند شوهران مىتوانند آنها را تحت فشار قرار دهند، تا مهر خود را حلال كرده و طلاق بگيرند. همان طور كه آيه مىگويد: «مگر اين كه عمل زشت آشكارى انجام دهند» (إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ).
منظور از «بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ» (عمل زشت آشكار) در آيه فوق هر گونه مخالفت شديد زن و نافرمانى و ناسازگارى او را شامل مىشود.
سپس دستور معاشرت شايسته و رفتار انسانى مناسب با زنان را صادر مىكند، مىفرمايد: و با آنها بطور شايسته معاشرت كنيد» (وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ).
و به دنبال آن اضافه مىكند، حتى «اگر به جهانى از همسران خود رضايت كامل نداشته باشيد و بر اثر امورى آنها در نظر شما ناخوشايند باشند (فورا تصميم به جدايى نگيريد و تا آنجا كه قدرت داريد مدارا كنيد، زيرا ممكن است شما در برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 385
تشخيص خود گرفتار اشتباه شده باشيد) و اى بسا آنچه را نمىپسنديد خداوند در آن خير و بركت و سود فراوانى قرار داده باشد» (فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً).
(آيه 20)
شأن نزول:
پيش از اسلام رسم بر اين بود كه اگر مىخواستند همسر سابق را طلاق گويند و ازدواج جديدى كنند براى فرار از پرداخت مهر، همسر خود را به اعمال منافى عفت متهم مىكردند، و بر او سخت مىگرفتند، تا حاضر شود مهر خويش را كه معمولا قبلا دريافت مىشد بپردازد، و طلاق گيرد، و همان مهر را براى همسر دوم قرار مىدادند.
آيه نازل شد و اين كار زشت را مورد نكوهش قرار داد.
تفسير:
اين آيه نيز براى حفظ قسمت ديگرى از حقوق زنان نازل گرديده و مىگويد: «و اگر تصميم گرفتيد كه همسر ديگرى به جاى همسر خود انتخاب كنيد و مال فراوانى (به عنوان مهر) به او پرداختهايد، چيزى از آن را نگيريد» (وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً).
سپس اشاره به طرز عمل دوران جاهليت در اين باره كه همسر خود را متهم به اعمال منافى عفت مىكردند نموده، مىفرمايد: «آيا براى باز پس گرفتن (مهر) زنان متوسل به تهمت و گناه مىشويد» (أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً).
يعنى، اصل عمل، ظلم است و گناه، و متوسل شدن به يك وسيله ناجوانمردانه و غلط، گناه آشكار ديگرى است.
(آيه 21)- در اين آيه مجددا براى تحريك عواطف انسانى مردان اضافه مىكند كه شما و همسرانتان مدتها در خلوت و تنهايى با هم بودهايد همانند يك روح در دو بدن «چگونه آن (مهر) را باز پس مىگيريد در حالى كه با يكديگر تماس و آميزش كامل داشتهايد» و همچون بيگانهها و دشمنان با يكديگر رفتار مىكنيد، و حقوق مسلم آنها را پايمال مىنماييد! (وَ كَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضى بَعْضُكُمْ إِلى بَعْضٍ).
سپس مىفرمايد: از اين گذشته «همسران شما پيمان محكمى به هنگام عقد ازدواج از شما گرفتهاند» چگونه اين پيمان مقدس و محكم را ناديده مىگيريد برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 386
و اقدام به پيمانشكنى آشكار مىكنيد؟ (وَ أَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً).
(آيه 22)
شأن نزول:
پس از اسلام، حادثهاى براى يكى از مسلمانان پيش آمد و آن اين كه: يكى از انصار به نام «ابو قيس» از دنيا رفت، فرزندش به نامادرى خود پيشنهاد ازدواج نمود، آن زن گفت: من تو را فرزند خود مىدانم و چنين كارى را شايسته نمىبينم ولى با اين حال از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله كسب تكليف مىكنم، سپس موضوع را خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كرد، و كسب تكليف نمود، آيه نازل شد و از اين كار (كه در زمان جاهليت معمول بود) به شدت نهى كرد.
تفسير:
همان طور كه در شأن نزول نيز اشاره شد، آيه خط بطلان به يكى از اعمال ناپسند دوران جاهليت مىكشد و مىگويد: «با زنانى كه پدران شما با آنها ازدواج كردهاند هرگز ازدواج نكنيد» (وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ).
اما از آنجا كه هيچ قانونى معمولا شامل گذشته نمىشود، اضافه مىفرمايد:
«مگر ازدواجهايى كه (پيش از نزول اين حكم) انجام شده است» (إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ).
سپس براى تأكيد مطلب، سه تعبير شديد در باره اين نوع ازدواج بيان كرده، مىگويد: «زيرا اين كار، عمل زشتى است» (إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً).
و بعد اضافه مىكند: «عملى است كه موجب تنفر» در افكار مردم است يعنى طبع بشر آن را نمىپسندد (وَ مَقْتاً).
و در پايان مىفرمايد: «روش نادرستى است» (وَ ساءَ سَبِيلًا).
حتى در تاريخ مىخوانيم كه مردم جاهلى نيز اين نوع ازدواج را «مقت» (تنفرآميز) و فرزندانى كه ثمره آن بودند «مقيت» (فرزندان مورد تنفر) مىناميدند.
(آيه 23)- تحريم ازدواج با محارم! در اين آيه به محارم يعنى زنانى كه ازدواج با آنها ممنوع است اشاره كرده، و بر اساس آن محرميت از سه راه ممكن است پيدا شود:
1- ولادت كه از آن تعبير به «ارتباط نسبى» مىشود.
2- از طريق ازدواج كه به آن «ارتباط سببى» مىگويند.
3- از طريق شيرخوارگى كه به آن «ارتباط رضاعى» گفته مىشود. برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 387
نخست اشاره به محارم نسبى كه هفت دسته هستند كرده و مىفرمايد:
«مادران شما و دخترانتان و خواهرانتان و عمهها و خالههايتان و دختران برادر و دختران خواهرانتان بر شما حرام شدهاند» (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ).
بايد توجه داشت كه منظور از مادر فقط آن زنى كه انسان بلاواسطه از او متولد شده نيست، بلكه جدّه و مادر جدّه و مادر پدر و مانند آن را شامل مىشود همان طور كه منظور از دختر، تنها دختر بلاواسطه نيست بلكه، دختر و دختر پسر و دختر دختر و فرزندان آنها را نيز در بر مىگيرد و همچنين در مورد پنج دسته ديگر.
سپس به محارم رضاعى اشاره كرده و مىفرمايد: «و مادرانى كه شما را شير دادهاند، و خواهران رضاعى شما، بر شما حرامند» (وَ أُمَّهاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ).
و در آخرين مرحله اشاره به دسته سوم از محارم كرده و آنها را تحت چند عنوان بيان مىكند.
1- «و مادران همسرانتان» (وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ).
يعنى، به مجرد اين كه زنى به ازدواج مردى درآمد و صيغه عقد، جارى گشت مادر او، و مادر مادر
نظرات شما عزیزان: